اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَيٰ الدَّارِ (22)﴾
در بيان سيرة عملي اولواالالباب بودند اولواالالباب يعني كساني كه حقِ نازلِ از طرف خداي سبحان در دلهاي اينها جا كرد اينها شدند لبيب بر خلاف ديگران كه دلهاي آنها تهي است ﴿و افئدتهم هواء﴾[1] اينها اولواالالباباند يكي از آن هشت صفت عملي اولواالالباب را كه اينجا ميشمارند مسئلة صبر است ﴿والذين صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾ در صبر مسائلي مطرح شد كه ملاحظه فرموديد صبر يك وصف نفساني است در روايات به حريت برگشت انسانِ حرّ است كه صابر است و همچنين انسان مالك بر غرايز است كه صابر است و ساير خصوصيتهايي كه در روايات براي صبر مطرح شده بود چند مطلب مانده است كه بايد به خواست خدا امروز طرح بشود و آن اينكه در بين همين روايات صبر را به چند قسم تقسيم كرده بودند براي هر كدام از اقسام هم درجاتي ذكر كردند بعضي را نازل بعضي را متوسط بعضي را عالي بايد بحث بشود كه كدام صبر است كه از ديگر صبرها افضل است افضل الصبر كدام است؟ اين يك مطلب, مطلب ديگر اينكه در بعضي از روايات اجر صبر را اجر هزار شهيد معرفي كردند اين كدام صبر است كه اجر او از اجر شهادت بالاتر است؟ مطلب سوم آنچه كه در تمثّلات برزخي به نام تمثل اعمال و تجسم اعمال مطرح است صبر در برزخ و در قبر افضل از نماز و زكات و نيكي و احسان مطرح شده است اينها بايد به دنبالة مسائل قبلي حل بشود در رواياتي كه ديروز خوانده شد صبر را كه به سه قسمت تقسيم كرده بودند صبر از معصيت را افضلِ اقسام صبر دانستند آن روايتي كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) از رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلّم) نقل فرمود براي صبرِ عند المصيبه سيصد درجه و براي صبر بر طاعت ششصد درجه و براي صبر از معصيت نهصد درجه. آيا هر مصيبت و هر معصيت و هر طاعت حكمش اين است يا فرق ميكند؟ گاهي يك مصيبت مختصري است كه صبر بر او آسان است و يك طاعت سنگيني است مثل جهاد كه صبر بر او دشوار است گاهي يك طاعت است كه صبر بر او آسان است مثل جواب سلام دادن كه يك واجب است يا زكات فطر دادن كه يك ساع است كه صبر بر طاعت است و دشوار نيست يك صبر بر مصيبتي است كه تحمل كردن سختي او گران است آيا هر صبر بر مصيبتي از صبر بر طاعت كمتر است و هر صبر بر طاعتي از صبرِ از معصيت كمتر است؟ اين روايت مطلقا معتبر و محكَّم است يا نه هر كدام از اينها كه شديدتر بود و تحميلش بر نفس دشوارتر بود بر اساس آن قانون كلي كه حضرت فرمود «افضل الاعمال احمزها»[2] آن افضل است گاهي است كه صبرِ عند المصيبة سختتر از صبرِ بر طاعت است گاهي صبرِ عن المعصية سختتر از صبرِ علي الطاعة است گاهي هم بالعكس گاهي انسان صبرِ بر اطاعتِ جهاد بايد بكند گاهي صبرِ از معصيتِ نگاه به نامحرم يا استماعِ غيبت ميخواهد بكند آيا هر صبرِ از معصيت افضل از هر صبرِ بر طاعت است بالقول المطلق يا اينچنين نيست؟ چون روايتهاي ديگري بر خلاف اين روايت آمده يعني صبر بر طاعت در بعضي از موارد افضل از صبر بر معصيت شد صبر عند المصيبة افضلِ از صبرِ بر طاعت شد في بعض الموارد جمع بينِ اين طوايف متعارض از روايات به همان اصل كلي «افضل الاعمال احمزها»[3] است هر جا تحمل نفس دشوار بود و تكليف بر نفس شاق بود كه نفس با يك جهاد دروني بايد اين مطلب را تحمل كند آنجا افضل است گاهي يك معصيت است كه انسان خود را اگر بخواهد از آن حفظ كند خيلي دشوارتر از خواندن يك نماز شب است يا يك نماز واجب است آنجا كه مرحوم مقدس اردبيلي ميفرمايد اگر آن مطلب من امتحان بشوم به خدا پناه ميبرم كه اگر جايي من باشم و يك نامحرم و هيچ عاملي در كار نباشد من به خدا پناه ميبرم يك چنين موقعيتي كه يوسف صديق(سلام الله عليه) امتحان شد اگر صبر عن المعصية بشود افضلِ از صبر بر بعضي از طاعتهاست نه كل طاعتها البته پس اگر يك روايتي معارضِ اين روايت بود چه اينكه هست و بر خلاف اين درجاتِ فضيلت را تقسيم فرمود جمع بين اين دو طايفه از روايت به اين است كه هر جا كه آن حريت كه صبر به حريت برگشت آن پهلواني و قهرمانيِ نفس كه مالك بر غرايز بودن كه صبرِ به او برگشت دشوارتر بود آنجا افضل است هر جا آسانتر بود مفضول است و نه افضل اين راجع به آن مطلب اول و از همين مطلب اول حكمِ مطلب دوم و سوم روشن ميشود مثلاً دربارة صبرِ در مقابل شهادت اينچنين آمده كه اگر صبر را با شهادت بسنجيم مرحوم كليني(رضوان الله عليه) از امام صادق(عليه السلام) نقل ميكند كه «من ابتلي من المؤمنين ببلاءٍ فصبر عليه كان له مثل اجر الف شهيدٍ»[4] اگر كسي به يك بلايي مبتلا شد و آن را براي رضاي خدا تحمل كردو صبر كرد پاداش او پاداش هزار شهيد است آن صبرهايي كه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشت يا اهل بيت عصمت و طهارت داشتند كه تمام اين دردها را براي رضاي خدا تحمل ميكردند كه اسلام محفوظ بماند و آبرو ميريختند به پاي درخت دين آن افضلِ از خوني است كه يك شهيد به پاي درخت دين ميريزد اگر گفته شد «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» نه هر قلم در برابر هر خون افضل باشد گاهي ميبينيد يك مبارزه كردن و يك شمشير زدن «افضل من عبادة الثقلين»[5] ميشود پس امر اينطور نيست كه بالقول المطلق هر قلمي بالاتر از هر شمشير باشد و هر درس و بحثي بالاتر از هر مبارزه باشد اگر در حال عادي بود تأثير هر دو يكسان بود علم البته في نفسه راجح است زيرا علم است كه آن مكتب را منتشر ميكند و شهيد ميپروراند ولي اگر اصل اسلام در خطر بود اينجا جايِ سخن از «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» نيست اينجا جاي «لضربة عليًّ يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين»[6] است كه يك مبارزه اصل دين را حفظ ميكند و تمام عبادات و اطاعاتي كه مسلمين دارند محصول آن مبارزه است و آن مبارزة به جا و لازم وقتي از يك قلب عارف و خالص نشأت بگيرد از همة عبادتها افضل است گرچه همة كارهاي حضرت امير(سلام الله عليه) از قلب خالص و عارف نشأت ميگرفت اما اين بيان بلند رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلّم) دربارة خطبههاي حضرت امير نبود, دربارة عبادتهاي حضرت امير نبود, دربارة درس و بحث حضرت امير نبود, دربارة ارشاد و هدايت حضرت امير نبود يك جا كه اصل اسلام در خطر است بايد دست به شمشير كرد آن دست به شمشير كردني كه صدر من اهله و وقع في محله خالصاً لله ميشود «افضل من عبادة الثقلين»[7] و ريشة آن افضل بودن معرفت و خلوص است البته، ممكن بود عمر بن عبدود را ديگري بكشد ولي ضربت او ضربتي نباشد «افضل من عبادة الثقلين»[8] آن معرفت و خلوص و صفاي نيت است كه به عمل بها ميدهد اما عمل هم بايد در يك مقطع خاص ضروري باشد كه صدر من اهله و وقع في محله اين حديث شريف را يعني «لضربة علي يوم الخندق»[9] را مرحوم مجلسي اول(رضوان الله عليه) مولا محمد تقي مجلسي(رضوان الله عليه) در جلد يازده يا دوازدهم اين روضة المتقين شرح من لا يحضره الفقيه نقل كرده و بين اين حديث شريف و حديث «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» جمع كرده كه كجا مداد افضل است و كجا شهادت افضل است و كجا «لضربة عليّ» افضل است و به چه مناسبت اما اين نكته البته در آنجا نيست ايشان همة اينها را البته به خلوص و معرفت و صفاي ضمير برميگردانند ولي اين نكته نيست كه تمام عبادتهاي حضرت امير از آن معرفت نشات ميگرفت و با خلوص ادا ميشد اما وقتي اصل اسلام در خطر باشد آن را نميشود با يك سخنراني يا با كتاب نوشتن حل كرد او را بايد با شمشير حل كرد بنابراين بر اساس همان اصل كلي اين مطلب دوم هم حل ميشود اين كه حضرت فرمود اگر كسي صبر كرد اجر هزار شهيد دارد اگر يك معصومي يك وليّي يك عالمي مرتب آبرو داد تا دين را حفظ كند خوب پيداست كه ثواب او از ثواب هزار شهيد بالاتر است او هرگز صحنه را ترك نكرد خالصاً لوجه الله محصول يك عمر زندگي باسعادت را كه يك مشت آبرو بود اين را ريخت در پاي درخت دين و براي رضاي خدا هم آبرو داد خب اين يقيناً ثوابش از ثواب هزار شهيد بالاتر است تا چه كسي آبرو بدهد و آبروي او چقدر بتواند دين را آبياري كند پس اينچنين نيست كه اجر هر صابري از اجر هر شهيدي بيشتر باشد اين هم بر اساس همان اصل كلي كه «افضل الاعمال احمزها»[10] برابر آن حل ميشود
سؤال ...
جواب: حالا تا چه اندازه تحميل اين دستور الاهي بر نفس دشوار باشد و تا چه اندازه آن عبد وظيفهشناس در مسئلة معرفت و در مسئلة نيت و خلوص كامل باشد حالا اين آيه در قرآن مطرح خواهد شد كه اجر صابر اندازه ندارد كه اين هم انشاء الله خواهد آمد كه اجر صابر اندازه ندارد اين مربوط به كدام صبر است و مربوط به كدام صابر.
سؤال ...
جواب: چرا, اگر اسلام در خطر باشد آن ضربت را ديگري بزند چون خالصاً لوجه الله نيست اين قدر ندارد اگر ضربت را حضرت امير بزند كه ناشي از يك معرفتِ كم نظير و خلوصِ كم نظير است ميشود «افضل من عبادة الثقلين»[11] همانطوري كه يك انگشتر دادن باعث نزول آيه ﴿انما وليكم الله﴾[12] ميشود ممكن است كسي مشابه آن انگشتر را بدهد اما
آيهاي نبايد براي اينكه عمل را معرفت و خلوص بها ميدهد شمشير را آن معرفت و خلوص بها ميدهد قهراً اثرش هم بيشتر خواهد شد.
اما آنچه كه مربوط به مقام سوم بحث است كه در هنگام قبر اموري متجسم ميشوند و متمثل ميشوند و صبر به آنها ميگويد اگر شما عاجز شديد من مشكل را حل ميكنم اين است كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل ميكند از امام ششم(سلام الله عليه) كه حضرتش فرمود «اذا دخل المؤمن قبره»[13] قبر همان عالم برزخ است انسان چهار عالم ندارد كه عالم دنيا عالم قبر عالم برزخ عالم قيامت سه عالم دارد دنيا برزخ قيامت همين كه مُرد وارد برزخ ميشود و قبر همان برزخ است وقتي كه از امام(عليه السلام) سؤال ميكنند برزخ چه زماني است؟ فرمود: «القبر منذ»[14] همين كه انسان وارد قبر ميشود يعني وارد عالم برزخ شده است اين روايت شريف در باب برزخ در همين وافي هست كه وقتي از امام(عليه السلام) سؤال ميكنند برزخ از چه زماني شروع ميشود؟ فرمود از همان لحظهٴ قبر شروع ميشود عالم قبر يعني همان عالم برزخ وقتي مؤمن وارد قبر شده است «كانت الصلاة عن يمينه»[15] نماز طرف راست او قرار ميگيرد «و الزكاة عن يساره»[16] زكاتي كه داد طرف چپ او قرار ميگيرد خواه زكات مال، خواه زكات فطر، خواه ديگر زكاتهايي كه داده چون نوعِ اين سورههايي كه در مكه نازل شده است مثل همين سورهٴ رعد كه در آن سورههاي مكي سخن از زكات است ظاهراز منظور اگر تزكيه نفس نباشد زكاتهاي مستحبي مراد است چون زكات واجب در مدينه نازل شده حكمش، در مكه زكات واجب نازل نشده بود همهٴ اين ايات مكي كه در سورههاي مكي هست و سخن از زكات مطرح ميكند اين مربوط به زكاتهاي مستحبي است و اصل اتفاقهايي كه در جامعهٴ مسلمين مطرح است نه زكاتِ در آن نه چيز يا زكات فطر كه اينها در مكه واجب نشدند اينها در مدينه واجب شدند «و الزكاة عن يساره و البريطل عليه»[17] آن برش و احسان و نيكي [كه] كرد او اطلال دارد يعني اشراف دارد از بالاي سر اشراف دارد و نگاه ميكند «و يتنحَّي الصبر ناحية»[18] صبر ميرود در يك ناحيه و در يك كناري ميايستد «وَ اذا دخل عليه الملكان اللَّذان يليان مساء لته» وقتي آن دو فرشته(عليهما السلام) آمدند و مسئول سؤال و جواب او شدند «قال الصبر للصلاة و الزكاة دونكما صاحبكم»[19] صبر به نماز و زكات و بر و نيكي ميگويد شما در برابر سؤالهاي اين سائلين پاسخ بدهيد اگر عاجز شديد و مانديد آنگاه من مشكلتان را حل ميكنم «دونكما صاحبكم فان عجزتم عنه» اگر از اين صاحبتان كه از شما سؤال ميكند عاجز شديد و مانديد به مشكلي برخورد كرديد «فانا دونه» من جواب او را ميدهم اين عظمت صبر است كه در عالم برزخ ظهور ميكند سؤال ...
جواب: اين در كافي باب الصبر هست مرحوم فيض در وافي از كافي در همين باب الصبر نقل ميكند مبسوط ترِ اين را صاحب محاسن برقي در محاسن برقي نقل ميكند البته آن شش يا هشت نفر نقل ميكند آنجا وقتي ساير اعمال هم مطرح ميشود صبر در برابر نماز زكات نيكي از آنها قويتر است و اما وقتي سخن از ولايت مطرح ميشود آنجا ولايت است كه قبر را دارد اداره ميكند اين را در محاسن برقي ملاحظه بفرماييد آنجا ولايت است كه از همه نوراني تر و روشنتر است ولايت علي و اولاد علي (عليهم الصلاة و عليهم السلام) از همه روشنتر و نورانيتر است و قبر را او اداره ميكند در حقيقت و اين اعمال زير پوشش آن ولايتاند آن از بحث فعلي ما بيرون است و آن حديث شريف را مرحوم صاحب محاسن برقي در كتاب محاسن برقي نقل كردند و اين صبري كه در برزخ هم از نماز و زكات و نيكي افضل است هم آن صبر ممتاز است نه هر صبري انسان اگر ديد كسي دارد غيبت ميكند واجب است صبر كند گوش ندهد نامحرم كه ميگذرد واجب است عن المعصية صبر كند و نگاه نكند اينها صبرهاي جزئي است كه ارزش زيادي ندارد آن صبر مهم كه طليعهاش از همين خصوصيتهاي طلبگي مثلاً شروع ميشود تا به آن درجة عاليه آن معلوم ميشود عالي است و آن صبر اين است كه اگر انسان ببيند سخن او در يك روستا يا در يك شهر يا در سطح كشور باطل درآمد حالا بايد اعتراف بكند كه اين حرف باطل بود و از ادامة او پرهيز كند و از اين معصيت پرهيز كند و بگويد حق با طرف بود اين يك كار آساني نيست اين مثل نماز شب نيست كه آسان باشد اين مثل روزه گرفتن نيست كه آسان باشد شما دشواري اينگونه از صبرها را در همين مباحثة دو نفري طلبگي خودمان حساب بكنيد تا برسد به جايي كه انسان مسئوليتي را بپذيرد دوتا طلبه در يك حجرهاي كه كسي نيست وقتي كه ميخواهند بحث كنند با اينكه روشن شد حق با هم بحث اوست مع ذلك حاضر نيست بپذيرد حق با اوست دارد حرفش را توجيه ميكند تازه اگر خيلي آدم خوب باشد ميگويد شما درست گفتيد ولي من منظورم چيز ديگر بود اين در طليعة امر است, اين چقدر سخت است انسان صريحاً آن شهامت را داشته باشد آن همان بيان رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود قهرمان باشد اشدّ و اقوي باشد بگويد آري حق با شما بود من اشتباه كردم اين شهامت كه صبر بود حضرت فرمود آن كسي كه وزنه برميدارد او قهرمان نيست كسي كه مالك بر اعضا و مالك بر غرايز است او قهرمان است از همين حجرهٴ دو نفري شروع ميشود اين اگر در هنگام درس و بحث فهميد حق با هم بحث او بود و آن شهامت را داشت و قهرمان بود و گفت آري حق با توست وقتي هم كه حوزهٴ بحثي او يك قدري اضافه شد به تدريس رسيد اشكالي كسي كرد يا در درس يا غير درس آن شهامت را هم پيدا ميكند كه بگويد آري حق با شماست بعد هم وقتي يك مسئوليتي را در يك روستا يا شهرك يا شهر يا كشور پذيرفت بعد فهميد حق با ديگري است صريحاً حاضر است اعلام بكند كه حق با ديگري بود اين كار من اشتباه بود آنجاست كه بر حق صبر ميكند آنجاست كه ممكن است اجر هزار شهيد را هم داشته باشد زيرا با يك اعتراف مردم ميفهمند اين نظام، نظام اسلامي است حالا ميبينيم يك وصيتي امام باقر(سلام الله عليه) دارد از امام سجاد نقل ميكند كه ميگويد پدرم در آخرين لحظهٴ وفاتش مرا به يك مطلب وصيت كرده حالا آن را ملاحظه ميفرماييد كه اين از كجا شروع ميشود اين را هم مرحوم كليني نقل كرده است مرحوم ابن بابويه قمي صاحب من لا يحضره الفقيه امام سجاد و امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) است قال: قال ابوجعفر ا مام باقر(سلام الله عليه) ابو حمزهٴ ثمالي ميگويد امام پنجم (سلام الله عليه) فرمود كه «لمّا حضرت أبي(ع) الوفاة»[20] وقتي هنگام رحلت امام سجاد(سلام الله عليه) رسيد «ضمّني الي صدره»[21] مرا به صدر خودش چسباند «ثمّ قال يا بنيّ اصبر علي الحق و ان كان مُرّا يوفّ اليك اجرك بغير حساب»[22] آن آخرين لحظهٴ وصيت امام چهارم نسبت به امام پنجم(عليهما السلام) اين است فرمود بُنيّ بر حق صبر كن گرچه تلخ است اين داروي تلخ را بچش اگر بر اين داروي تلخ صبر كردي و چشيدي اجر بيحساب داري «يا بنيّ اصبر علي الحق و ان كان مرّاً يوفّ إليك اجرك بغير حساب»[23] اين قدر به تو ميدهند كه به حساب درنميآيد نه بيحساب ميدهند كار خدا با حساب است اين «بغير حساب» كه در كتاب و سنت آمده يعني به حساب درنميآيد نه بيحساب است خداي سبحان كه ﴿و كل شيءٍ عنده بمقدار﴾[24] همه چيز را با حساب ميدهد اما بعضي از نعمتهاي خداي سبحان به حساب درنميآيد خب انسان ميتواند نماز واجب را بخواند و احياناً نماز مستحب را بخواند اين مستحبات را انجام بدهد براي او دشوار نيست اما به هم بحثش بگويد آري حق با تو بود من اشتباه كردم اين سخت است روي آن قانون كلي «افضل الاعمال احمزها»[25] يك حريت لازم است كه انسان شهامت را داشته باشد بگويد آري حق با تو بود من ديگر اين حرفي كه زدم بر آن اصراري ندارم در قرآن كريم هيچ جا نفرمود ما به اندازهاي اجر ميدهيم كه به حساب درنيايد فقط دربارهٴ صبر است اين كلمهٴ «بغير حساب»[26] يعني به حساب درنميآيد زيرا تمام كارهاي خداي سبحان روي اندازه است ﴿انا كل شيء خلقناه بقدر﴾[27] ﴿و كل شيء عنده بمقدار﴾[28] چيزي بدون هندسه و اندازه و مقدار نيست همه با مقدار است اما اصل بهشت براي همهٴ بهشتيان «بغير حساب»[29] است يعني به حساب درنميآيد چون ابدي است اين براي همهٴ داخلان در بهشت است پس اينكه نعمتهاي بهشتي به حساب درنميآيد اين را در سورهٴ غافر آيهٴ چهل بيان فرمود كه اصلاً نعمتهاي بهشتي به حساب درنميآيد سورهٴ غافر آيهٴ چهل فرمود ﴿من عمل سيئة فلا يجزي الا مثلها﴾[30] سيئه يك جزا دارد حسنه است كه چندين برابر جزا دارد ﴿من عمل سيئةً فلا يجزي الا مثلها و من عمل صالحا من ذكر أو اُنْثي و هو مؤمن﴾[31] كسي كار بد بكند كيفر ميبيند خواه مسلمان خواه كافر ولي كسي كار خوب بكند و مؤمن باشد پاداش ميبيند لذا در همهٴ موارد قرآن كريم ملاحظه ميفرماييد براي سيئه كيفر قائل شده است خواه مرتكب سيئه مؤمن باشد خواه غير مؤمن بدي كيفر دارد خواه آن بدكار مسلمان باشد خواه كافر اما خوبي پاداش ندارد يعني باداش به معني بهشت جزاي دنيوي دارد اما عمل خوب از هر كسي صادر شود او را بهشت ببرد اينچنين نيست بهشت رفتن هم به حسن فعلي متكي است هم به حسن فاعلي لذا در همهٴ موارد براي بهشت رفتن عمل صالح را با ايمان ذكر ميكند كه هم حسن فعلي داشته باشد هم حسن فاعلي لذا در صدر آيه فرمود ﴿من عمل سيئةً فلا يجزي الا مثلها﴾[32] اين مطلق است هر كسي اما ﴿و من عمل صالحا من ذكر او انثي وهو مؤمن﴾[33] اگر حسن فعلي با حسن فاعلي ضميمه شد مؤمن بود و عمل صالح كرد ﴿فاولئك يدخلون الجنة﴾[34] وارد بهشت ميشوند ﴿يرزقون فيها بغير حساب﴾[35] چون بهشت انتها ندارد قابل حساب نيست با ارقام رياضي قابل جمعبندي نيست چيزي كه ابدي است و انتها صريحاً آن شهامت را داشته باشد بيان رسولالله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)كه فرمود قهرمان باشد اشدّ و اقوي باشد بگويد آري حق با شما بود من اشتباه كردم اين شهامت كه صبر بود حضرت فرمود آن كسي كه وزنه برميدارد او قهرمان نيست كسي كه مالك بر اعضا و مالك بر غرايز است او قهرمان است از همين حجرهٴ دو نفري شروع ميشود اين اگر در هنگام درس و بحث فهميد حق با هم بهث او بود و آن شهامت را داشت و قهرمان بود و گفت آري حق با توست وقتي هم كه حوزهٴ بحثي او يك قدري اضافه شد به تدريس رسيد اشكالي كسي كرد يا در درس يا غير درس آن شهامت را هم پيدا ميكند كه بگويد آري حق با شماست بعد هم وقتي يك مسئوليتي را در يك روستا يا شهرك يا شهر يا كشور پذيرفت بعد فهميد حق با ديگري است صريحاً حاضر است اعلام بكند كه حق با ديگري بود اين كار من اشتباه بود آنجاست كه بر حق صبر ميكند آنجاست كه ممكن است اجر هزار شهيد را هم داشته باشد زيرا با يك اعتراف مردم ميفهمند اين نظام، نظام اسلامي است حالا ميبينيم يك وصيتي امام باقر(سلام الله عليه)دارد از امام سجاد نقل ميكند كه ميگويد پدرم در آخرين لحظهٴ وفاتش مرا به يك مطلب وصيت كرده حالا آن را ملاحظه ميفرماييد كه اين كجا شروع ميشود اين را هم مرحوم كليني نقل كرده است مرحوم اين بابويه قمي صاحب من لا يحضره الفقيه نقل كرده است از ثمالي، ثماله يك محلي است كه ابو حمزهٴ ثمالي اهل آن محل است اين از شاگردان بنام امام سجاد و امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) است قال: قال ابوجعفر امام باقر(سلام الله عليه) ابوحمزهٴ ثمالي ميگويد امام پنجم(سلام الله عليه) فرمود كه «لمّا حضرت أبي(ع) الوفاة»[36] وقتي هنگام رحلت امام سجاد(سلام الله عليه) رسيد «ضمّني الي صدره»[37] مرا به صدر خودش چسباند «ثمّ قال يا بنيّ اصبر علي الحق و ان كان مُرّ يوفّ اليك اجرك بغير حساب»[38] آن آخرين لحظهٴ وصيت امام چهارم نسبت به امام پنجم(عليهما السلام) اين است فرمود بُنيّ بر حق صبر كن گرچه تلخ است اين داوري تلخ را بچش اگر بر اين داروي تلخ صبر كردي و چشيدي اجر بيحساب داري «يا بني اصبر علي الحق و ان كان مرّاً يوفّ إليك اجرك بغير حساب»[39] اينقدر به تو ميدهند كه به حساب درنميآيد نه بيحساب ميدهند كار خدا با حساب است اين «بغير حساب» كه در كتاب و سنت آمده يعني به حساب درنميآيد نه بيحساب است خداي سبحان كه ﴿و كل شيءٍ عنده بمقدار﴾[40]
ندارد به محاسبه درنميآيد اين مربوط به همهٴ بهشتيهاست چؤن بهشت انتها ندارد و اما در خود بهشت درجات محدود است اين شخص درجاتش محدود است آن شخص بركاتش محدود است ولي براي ابد با اين بركات و درجات محدود كه به حساب درآمدند به سر ميبرد يك مؤمن عادي با اجر محدود در بهشت ناحدود به سر ميبرد منطقهٴ بهرهبرداري مؤمن عادي در بهشتي كه به حساب نميآيد به حساب ميآيد يعني اجرش بحسابٍ است بقايش «بغير حساب»[41] يعني به حساب درنميآيد تنها در قرآن كريم راجع به صابرين است كه در سورهٴ زمر آيهٴ دَه اينچنين آمده كه اجر آنها به حساب درنميآيد.
سؤال ...
جواب: چون بهشت خالد است ديگر ﴿لا يبغون عنها حولا﴾[42] همواره از روزي بهشت برخوردارند به حساب درنميآيد اما دربارهٴ سايرين نفر نود اجر اينها بيحساب است تعبير به اجر مخصوص صابرين است در سورهٴ زمر اينچنين فرمود آيهٴ ده سورهٴ زمر ﴿قل يا عباد الذين آمنوا اتقوا ربكم للذين احسنوا﴾[43] آنها كه كار نيك كردند ﴿في هذه الدنيا حسنة و ارض الله واسعة انما يوفّي الصابرون اجرهم بغير حساب﴾[44] اينكه فرمود ﴿و ارض الله واسعه﴾ ناظر به مسئلهٴ هجرت است و امثال هجرت آنها كه در مكه ماندند و گفتند ما از اينجا بيرون برويم به كجا مراجعه كنيم كه آيه آمد ﴿و ارض الله واسعة﴾[45] و نگوييد ما اگر بخواهيم از مكه به مدينه برويم لوازم زندگي ما در مكه هست اينها اموال ما را مصادره ميكنند نه اجازه ميدهند ما بفروشيم نه اجازه ميدهند به همراه ببريم ما بايد دست خالي از مكه به مدينه بياييم چه كسي ما را تأمين ميكند آيه آمد شما به فكر تأمينتان نباشيد اين پرندههاي زمستاني و تابستاني هر پرندهاي كه جايش را عوض ميكند خدا روزي او را تأمين ميكند ﴿و كأين من دابة لا تحمل رزقها الله يرزقها﴾[46] تمام اين گنجشكها و پرندههايي كه اهل پسانداز نيستند اينها را كه چه كسي تأمين ميكند؟ هم موشها كه اهل پساندازند آنها را خدا تأمين ميكند هم كبوترها و گنجشكها كه اهل ذخيره و پسانداز نيستند آنها را هم خدا تأمين ميكند اينطور نيست كه موش را خدا تأمين بكند بلبل را خدا تأمين نكند اينطور كه نيست فرمود ﴿و كأين من دابة﴾ كه ﴿لا تحمل رزقها﴾[47] آن مورها آن موشها اين مورها تمام تلاش تابستانيشان تهيهٴ ذخيرهٴ زمستاني است نه اينها از پرخوري مردند نه اين گنجشكها و كبوترها كه اهل ذخيره نيستند از گرسنگي مردند فرمود آن موري كه اهل ذخيره است خدا رازق است آن موشي كه اهل ذخيره است خدا رازق است و آن پرندهاي كه اهل ذخيره نيست ﴿لا تحمل رزقها﴾[48] خدا رازق است اينطور نيست كه شما اگر با دست خالي از مكه به مدينه برويد تأمين نشويد كه يك قدري سختي است صبر ميخواهد اين آيه قافلهٴ مهاجرين را حركت داد ﴿و كأيّن من دابة﴾ كه ﴿لا تحمل رزقها الله يرزقها﴾[49] صبر در اينجا غير از صبر در نگاه به نامحرم است يا گوش ندادن به يك آهنگ حرام است يا گوش ندادن به يك غيبت است آنها صبري است سهل المعونه اينجا صبري است كه آدم از تمام زندگي دست بكشد با دست خالي بيايد در سفرهٴ مسجد مكه كه ديگران او را پذيرايي كنند اين صبر است كه در آيهٴ ده سورهٴ زمر فرمود صابرين را خدا آنقدر اجر ميدهد كه به حساب درنميآيد پس اگر صبر تلخ باشد چون خود صبر يعني تلخي نظير هجرت نظير استقامتِ بر حق اينگونه از صبرهاي بلند را خدا آنقدر اجر ميدهد كه به حساب درنميايد لذا امام چهارم به امام پنجم(عليهما السلام) عند الارتحال وصيت ميكند كه «يا بني اصبر علي الحق و ان كان مرايوف اليك اجرك بغير حساب»[50] اينجاست كه اجري كه خداي سبحان ميدهد به حساب درنميآيد در جريان صبر بر هجرت است كه فرمود ﴿و أرض الله واسعة﴾[51] اگر اين همت در شما بود آنچنان اجر به شما ميرسد كه آن اجر قابل حساب كردن نيست ﴿انما يوفّي الصابرون اجرهم بغير حساب﴾[52] كه در قرآن مخصوص صبر اينچنيني است فتحصل [پس به دست ميآيد كه] صبر اگر جزء هشت صفتي است كه اولوالالباب داراي آنها هستند خود صبر به منزلهٴ لبّ ديگر فضايل است صبر في نفسه در برابر ساير عبادات في نفسه از يك مزيتي برخوردار است البته ممكن است بعضي از درجات نماز از بعضي از درجات صبر بالاتر باشد زيرا صبر اگر درجاتي داشت يك صبر جزئي بالاتر از يك نماز مهم نيست اگر نماز خوفي كه در سورهٴ نساء به رزمندهها دستور داده شده كه يك عده كنار سنگر بايستند يك عده نماز را بخوانند آن امام جماعت نمازش را ادامه بدهد تا اينها بروند كنار سنگر سنگرنشينها بيايند اقتدا كنند با يك نماز دو ركعتي دو دسته نماز بخوانند آن نمازِ در حالت خوف خب از صبرهاي عادي افضل است البته، پس خودِ صبر في نفسه اگر درجهٴ معيني داشته باشد با نماز يا زكات كه درجهٴ معين داشته باشند البته صبر افضل است اما بعضي از درجات عالية زكات يا صلات يا امثال ذلك از بعضي از درجات نازلة صبر بالاتر است صبر في نفسه از زكات و صلات بالاتر است اما بعضي از درجات صلات و زكات از بعضي از درجات صبر بالاتر است و سرّ اينكه صبر از آنها بالاتر است براي اينكه به يك وصف نفساني برميگردد نه به يك عمل جارحي.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[2] ـ بحار الانوار، ج 67، ص 191.
[3] ـ بحار الانوار، ج 67، ص 191.
[4] ـ كافي، ج 2، ص 92.
[5] ـ اقبال الاعمال، ص 467.
[6] ـ اقبال الاعمال، ص 467.
[7] ـ اقبال الاعمال، ص 467.
[8] ـ اقبال الاعمال، ص 467.
[9] ـ اقبال العمال، ص 467.
[10] ـ بحار الانوار، ج 67، ص 191.
[11] ـ اقبال العمال، ص 467.
[12] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.
[13] ـ كافي، ج 3، ص 240.
[14] ـ كافي، ج 3، ص 242.
[15] ـ كافي، ج 3، ص 240.
[16] ـ كافي، ج 3، ص 240.
[17] ـ كافي، ج 3، ص 240.
[18] ـ كافي، ج 3، ص 240.
[19] ـ كافي، ج 3، ص 240.
[20] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 41.
[21] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 41.
[22] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 41.
[23] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 41.
[24] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[25] ـ بحار الانوار، ج 67، ص 191.
[26] ـ من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
[27] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.
[28] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[29] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
[30] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 40.
[31] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 40.
[32] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 40.
[33] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 40.
[34] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 40.
[35] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 40.
[36] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
[37] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
[38] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
[39] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
[40] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[41] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
[42] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 108.
[43] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 10.
[44] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 10.
[45] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 10.
[46] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[47] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[48] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[49] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[50] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
[51] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 10.
[52] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 10.