06 12 2025 7328327 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 234 (1404/09/15)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

روز سه‌شنبه اين موضوع مطرح شد که اقليت‌های مذهبی در نظام اسلامی حکمشان چيست؟ که عرض شد دو سال قبل در زمينه اقليت‌های مذهبی بحث قرآنی به عمل آمده است. در قرآن مي‌فرمايد به اينکه يهودي‌ها و مسيحي‌ها که در کشور اسلامي به سر مي‌برند حکومت اسلامي مخير است يا اينها را به محکمه خودشان ارجاع مي‌دهد که برابر همين دين يهوديت و مسيحيت داوري بشود يا نه، خود حکومت اسلامي و مأموران اسلامي داوری را انجام مي‌دهند ولي اگر خواستند مأموران اسلامي انجام بدهند بايد برابر با قوانين اسلام باشد، نه اينکه برابر قوانين عهدين اينها انجام بدهند.

«فهانا امور»: يک؛ اقليت‌هاي مذهبي برابر قانون اساسي _ حالا ممکن است براي وحدت رويه بگويند _ همه به حکومت اسلامي مراجعه کنند ولي در قرآن، حکم اين است که حاکم شرع مي‌تواند يا آنها را به محکمه خودشان ارجاع بدهد يا نه، برابر محکمه اسلامي عمل بکند. اگر به محکمه خودشان ارجاع داد که برابر قوانين خودشان عمل مي‌شود. اگر خود حکومت اسلامي خواست داوري را بر عهده بگيرد الا و لابد بايد به ميزان قوانين اسلامي باشد. ديگر حکومت اسلامي نمي‌تواند خودش در پرونده برابر با دستورات و احکام عهدين عمل بکند. اين برای آن مسئله روز سه‌شنبه.

اما در بين اينکه «الشهادة ما هي؟» روشن است. «الشاهد من هو؟» اين هم روشن شد. در «الشاهد من هو؟» شش شرط بود. در اين شرايط شش‌گانه گفته شد معيار ظرف ادا است نه ظرف تحمل؛ يعني مسئله بلوغ و عقل و عدل و ايمان و عدم اتهام و طهارت مولد اينها بايد به لحاظ ظرف اداي شهادت باشد نه ظرف تحمل. اگر در ظرف تحمل واجد اين شرايط شش‌گانه بودند ولي در ظرف ادا فاقد بودند آن شهادت اعتباري ندارد؛ منتها در بين اين شرايط شش‌گانه طهارت مولد ظرف ادا و تحمل ندارد؛ در مسئله بلوغ و عقل و عدل و ايمان و اتهام اينها ممکن است بين ظرف تحمل و ظرف ادا فرق باشد يعني يک کسي در ظرف تحمل متهم است چون شريک است ولي در ظرف اداي شهادت اين اتهام برطرف شده چون شرکتشان فسخ شده است و هکذا، يا در ظرف تحمل بالغ نبود و در ظرف اداي شهادت بالغ است، دراينجا ممکن است بين ظرف ادا و ظرف تحمل فرق باشد، يک؛ معيار هم ظرف ادا است نه ظرف تحمل، دو. اين در امور شش‌گانه راه دارد به استثناي طهارت مولد؛ در طهارت مولد بين ظرف ادا و ظرف تحمل شهادت فرقی نيست.

عمده آن است که در بين اين امور پنج‌گانه مسئله بلوغ يا عقل و عدل و عدم اتهام، در مسئله ايمان که در ظرف تحمل کافر بود و در ظرف اداي شهادت اسلام آورد، چون يک قدري به ذهن مي‌زند اين را از ائمه(عليهم السلام) سؤال کردند که اگر کسي در ظرف تحمل شهادت کافر بود ولي برگشت و مسلمان شد و الآن در ظرف اداي شهادت اسلام دارد آيا شهادت يک چنين مسلماني مقبول است يا نه؟ يک باب مخصوص آمده که از ائمه(عليهم السلام) سؤال شده جواب دادند که بله، عمده ظرف ادا است؛ اگر کسي در ظرف ادا مسلمان بود ولو در ظرف تحمل که آن حادثه را مي‌ديد آن وقت آن اتفاق افتاد او آنجا ايستاده بود کافر بود، بعد الآن که ظرف تحمل گذشت و ظرف ادا است مسلمان است اين کافي است.

پس فتحصل در بين اين امور شش‌گانه مسئله طهارت مولد جايي براي بحث ندارد که ظرف تحمل چه باشد ظرف ادا چه باشد، اما در آن امور پنج‌گانه ديگر، معيار ظرف ادا است نه ظرف تحمل.

پرسش: ... اولش طهارت مولد ...

پاسخ: آن کشف است وگرنه طهارت مولد نظير بلوغ و مانند آن نيست که آن وقت طهارت مولد نداشت الان طهارت مولد دارد!. يک وقتي مسئله قبلاً مجهول بود الآن معلوم است آن از بحث بيرون است. يک وقت است که مي‌گوييم قبلاً در ظرف تحمل طهارت مولد نداشت الآن طهارت مولد دارد اين فرض ندارد. بنابراين اين قسم ششم خارج از بحث است اما آن امور پنج‌گانه کاملاً قابل فرض و بحث است.

در بين امور پنج‌گانه مسئله اسلام و کفر خيلي مهم است که کسي در ظرف تحمل حادثه کافر بود الآن برگشت و مسلمان شد آيا شهادت چنين کسي که سابقه کفر داشت در ظرف تحمل کافر بود و الآن مسلمان شده است مقبول است يا نه؟ چون يک قدري دير به ذهن مي‌آيد اين را سؤال کردند ائمه(عليهم السلام) فرمودند که عمده ظرف ادا است و اگر کسي در ظرف ادا مسلمان بود کافي است. در همين باب است که مي‌فرمايد به اينکه مطلقا شهادت مسلمان نسبت به کافر مقبول است و شهادت کافر نسبت به مسلمان مقبول نيست؛ در همين باب است که اصل کلي اين است که مسلمان اگر در يک محکمه غير اسلامي وارد شد آن شهادت نافذ است ولي غير مسلمان اگر بخواهد در محکمه اسلامي وارد بشود و شهادت بدهد نافذ نيست.

بعد هم درباره غير مسلمان فرمودند به اينکه گاهي مسيحي است گاهي يهودي است گاهي زرتشتي. در آن قسمت فرمود به اينکه اگر يهودي بود يا مسيحي بود که شما مي‌توانيد برای آنها شهادت بدهيد و اگر مجوسي بود با آنها معامله اهل کتاب بکنيد. خدا مرحوم صاحب جواهر را غريق رحمت کند فرمود، اينها پيامبري داشتند ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ[1]، اينکه قرآن ﴿وَ قَتْلِهِمُ[2] دارد ﴿يَقْتُلُونَ﴾ دارد و بعد دارد ﴿وَ كَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾[3] چقدر انبياء آمدند رهبري کردند جنگ شروع شد و شهيد دادند تا اينکه بالاخره الآن به دست شما رسيد. اين آيه که فرمود «و کأين» يعني «کأين»! يعني رايگان به دست شما نرسيد، خيلي از انبياء شهيد شدند خيلي از متدينين شهيد شدند تا به دست شما رسيد ﴿وَ كَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾، ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ، اين بشري که تازه خوب‌هايشان و نمونه‌هايشان جريان غزه و آمريکا است همين است. الآن که علم به برکت رهبري انبياي الهي، شرق و غرب را گرفته اينها اين هستند، آن وقت که اين حرف‌ها نبود و جاهليت بود چه بود؟! غرض اين است که آدم در و ديوار را مي‌بوسد يا قرآن را مي‌بيند بالاي سر مي‌گذارد چون رايگان به دست آدم نيامد. اين‌طور بودند. نمونه‌هايش را شما در در جريان غزه و اينها مي‌بينيد که هيچ سهمي از انسانيت ندارند. فرمود: ﴿وَ كَأَيِّن﴾ مواظب باشيد اين رايگان به دست شما نيامده است. خيلي از انبياء شهيد شدند انبياء را کشتند مومنين پاي رکاب انبياء را کشتند ﴿وَ كَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ﴾ معلوم مي‌شود خيلي بودند. اگر حکومتي نبود، دينی نبود و سياستي نبود و دخالتي نبود «کأين، کأين» نمي‌خواست. معلوم مي‌شود که دين بود سياست بود حکومت بود مبارزات بود شهادت هم بود ﴿وَ كَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾.

در دو جاي قرآن فرمود تازه ما بخش وسيعي از قصص انبياء را براي شما نگفتيم ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ؛[4] «لم نقصص» يعني «لم نقصص»! شما حالا آن طرف آب يا اين طرف آب، اگر چهارده قرن قبل يا پانزده قرن قبل قرآن کريم مي‌فرمود به اينکه آن طرف غرب اين طرف شرق، ما آن طرف اقيانوس اين طرف اقيانوس، پيغمبر فرستاديم کسي باور نمي‌کرد راه براي تشخيص نداشت. حرف يعني حرف! حرف پيغمبري را قرآن نقل مي‌کند که بتواند بگويد «سيروا، سيروا، سيروا» برويد تحقيق کنيد. آن طرف اقيانوس اين طرف اقيانوس پيغمبري بود کسي راه براي تشخيص نداشت؛ لذا دو جاي قرآن فرمود به اينکه قصه خيلي از اين انبياء را ما نگفتيم. براي چه بگوييم؟ شما نه حال تحقيق داريد نه تاريخ داريد؛ ولي علي أي حال اجمالاً بدانيد که خيلي از انبياء خون دادند تا دين به دست شما رسيد ﴿وَ كَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾. اين‌طور نيست که حالا اسلام به آساني به دست کسي رسيده باشد.

بشري که از قبل خبر ندارد از بعد خبر ندارد، بگويد ابدي هستي هرگز نمي‌ميري، تو هر شب مي‌ميري. الآن براي خواص از حوزه و دانشگاه حل نشده که خواب يک مردن است. اين قرآن است که مي‌فرمايد شما هر شب مي‌ميريد، آن هم که بعد مي‌افتيد در چاله و قبرستان از همين سنخ است منتها يک قدري شديد‌تر است ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا[5] جان کَندن يعني جان کَندن می­خواهد که آدم آيات را بفهمد و بفهمد که خدا با آدم چه طور حرف مي‌زند. فرمود شما هر شب مي‌ميريد، آن مرگ يک قدري شديد‌تر است صد درجه است اين هشتاد درجه ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا، شما هر شب مي‌ميريد. مرگ چيز ديگري نيست از همين سنخ است منتها اين هشتاد درجه است آن صد درجه ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا.

بنابراين، هر شب که آدم مي‌خوابد اين دعا را مي‌خواند دعاي مرگ است. خدايا روح مرا بگير، جان خودم را به شما سپردم، خدايا من دارم مي‌ميرم. اينها را اصلاً متوجه نمي‌شويم، چون با اينها آشنا نيستيم. اين دعاي هر شب موقع خواب است خدايا نفس من را حفظ بکن نگهدارش باشد سالم تحويل من بده[6]. ما هر شب مي‌ميريم. اين حرف را چه کسي مي‌تواند بفهمد؟ اين قدر انبياء آمدند خون دادند خون دادند خون دادند تا براي خيلي از ما تازه روشن شد که ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا مرگ همين خوابيدن است منتها آن صد درجه اين هشتاد يا هفتاد درجه است.

به هر تقدير خدا صاحب جواهر را غريق رحمت کند، فرمود به اينکه اينها اهل کتاب بودند مثل يهودي‌ها و مسيحي‌ها هستند اقليت‌ مذهبی هستند اين است که در اين روايات دارد که با اينها معامله يهوديت و مسيحيت بکنيد خلاصه اينکه اهل کتاب هستند. اينکه نمي‌شود اهل کتاب نباشند و ملحق به اهل کتاب باشند، اينکه نيست. فرمود به اينکه با اينها معامله اهل کتاب بکنيد.

فتحصل در بين امور شش‌گانه در امر ششم فرقی بين ظرف تحمل و ادا نيست يعني خارج از بحث است،يک؛ دو: امور پنج‌گانه ديگر ظرف تحمل دارد و ظرف اد؛  سه: معيار در شهادت، ظرف ادا است نه ظرف تحمل؛ چهار: در بين اين امور پنج‌گانه که فرق است بين اسلام و کفر و با عدل و غير عدل، يا عقل و غير عقل، يا بلوغ و غير بلوغ فرقي نيست. در ظرف تحمل بالغ نبود در ظرف ادا بالغ است. در ظرف تحمل کافر بود در ظرف ادا مسلمان است. اين دير به ذهن مي‌آيد که يک کافري در يک صحنه بود ديد، آن وقتي که ديد کافر بود حالا که دارد شهادت مي‌دهد مسلمان است آيا اين شهادت نافذ است يا نه؟ فرمودند بله نافذ است.

حالا آيات قسمت اول را بخوانيم «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» سوره مبارکه «مائده» 41: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَ إِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَ مَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾، فرمود اينها اين توطئه را کردند اما مع ذلک فعلاً در مدينه يا مکه و اينها که هستند محکمه‌اي ندارند، يک حکومت مرکزي ندارند، محکمه، محکمه شماست؛ اگر اينها به محکمه شما مراجعه کردند شما مي‌توانيد دو کار بکنيد ﴿سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم﴾ پرونده آنها را قبول بکن دادرسي بکن حکم بکن. يا نه، اگر نشد اينها مايل هستند که به داوري خودشان مراجعه بکنند، ﴿أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ ولي ﴿وَ إِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا﴾ الآن قدرت مرکزي به لطف الهي برای شما است، اگر گفتيد داوري پرونده شما را قبول نمي‌کنيم اينها نمي‌توانند به شما آسيب برسانند، ولي ﴿وَ إِنْ حَكَمْتَ﴾ اگر پرونده‌اي را قبول کردي برابر اسلام بايد حکم بکني نه برابر يهوديت و مسيحيت. يا قبول يا اينکه نکول در کار نيست. اين‌طور نيست که حالا بين مسيحي‌ها مسيحيت، بين يهودي‌ها يهوديت. نخير! بين مسيحي‌ها اسلام، بين يهودي‌ها اسلام. يا اينها را به محکمه خودشان ارجاع بده، يا اگر خواستي داوري کني الا و لابد در محکمه اسلام داوري کن ﴿وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾، بعد مي‌فرمايد که اينها خودشان محکمه دارند حالا چرا مزاحم شما مي‌شوند؟ ﴿وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِندَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ﴾[7]، که بحث جدايي است.

اما جريان تفاوت بين ظرف تحمل و ظرف اداي شهادت درباره اسلام و کفر. وسائل جلد بيست و هفتم صفحه 386 باب 38 مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل کرد مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله تعالي عليه) هم اين مسئله را نقل کردند از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌کند که «تَجُوزُ شَهَادَةُ الْمُسْلِمِينَ» اين جواز وضعي است يعني تصحّ «تَجُوزُ شَهَادَةُ الْمُسْلِمِينَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الْمِلَلِ» اما «و لا تجوز» يعني لا تنفذ «وَ لَا تَجُوزُ شَهَادَةُ أَهْلِ الذِّمَّةِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ»  ظرف تحمل و ادا فرقي نمي‌کند، اگر غير مسلمان بخواهد در پرونده مسلمين دخالت بکند شهادت بدهد اين شهادت نافذ نيست چون اسلام شرط است.

در روايت دوم اين باب سماعه مي‌گويد از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) سؤال کردم «عَنْ شَهَادَةِ أَهْلِ الْمِلَّةِ- قَالَ فَقَالَ لَا تَجُوزُ إِلَّا عَلَى أَهْلِ مِلَّتِهِمْ»[8] يهودي‌ها براي خودشان مسيحي‌ها براي خودشان. ديگر يهودي براي مسلمان‌ها و مسيحي براي مسلمان‌ها اينها نافذ نيست.

باب سي و نهم بابي ديگر است يعني صفحه 387. در آنجا مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) نقل مي‌کند مي‌گويد که محمد بن مسلم از وجود امام باقر(سلام الله عليه) سؤال مي‌کند «عَنِ الذِّمِّيِّ- وَ الْعَبْدِ يُشْهَدَانِ عَلَى شَهَادَةٍ- ثُمَّ يُسْلِمُ الذِّمِّيُّ وَ يُعْتَقُ الْعَبْدُ- أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُمَا عَلَى مَا كَانَا أُشْهِدَا عَلَيْهِ قَالَ نَعَمْ- إِذَا عُلِمَ مِنْهُمَا بَعْدَ ذَلِكَ خَيْرٌ جَازَتْ شَهَادَتُهُمَا» هاهنا امر ثالث، اين است که در ظرف تحمل کافر بود، در ظرف اداي شهادت هم هنوز مسلمان نشد، در ظرف اداي شهادت يهودي بود، بعد مسلمان شد، روز بعد مسلمان شد، آيا اين کفايت مي‌کند يا نه؟ اين را هم اسلام منت گذاشت فرمود بله. ظرف ادا گذشت، ظرف تحمل سه روز قبل بود. ظرف ادا ديروز بود، او در آن ظرف کافر بود، الآن مسلمان شد. چون در حقيقت ادامه همان شهادت است حفظ همان شهادت است يک شهادت بيگانه‌اي نيست. اصل روايت اين است که محمد بن مسلم از وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه) سؤال مي‌کند که «عَنِ الذِّمِّيِّ- وَ الْعَبْدِ يُشْهَدَانِ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ يُسْلِمُ الذِّمِّيُّ» مسلمان مي‌شود «يشهدان، ثم يسلم» نه «يتحملان» « ثُمَّ يُسْلِمُ الذِّمِّيُّ وَ يُعْتَقُ الْعَبْدُ- أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُمَا عَلَى مَا كَانَا أُشْهِدَا عَلَيْهِ قَالَ نَعَمْ » کي؟ «إِذَا عُلِمَ مِنْهُمَا بَعْدَ ذَلِكَ خَيْرٌ جَازَتْ شَهَادَتُهُمَا» اگر همان عدل و دادي که در شاهد معتبر است در اين معتبر باشد چون الآن به منزله ادا است؛ اين نظير بيع نيست که بين ايجاب و قبول نبايد فاصله باشد. اين شخص آمده شهادت داده، حالا فردا قاضي حکم مي‌کند، يک شبانه‌روز فاصله شد، اين نظير «بعت و اشتريت» نيست که نبايد بين ايجاب و قبول فاصله باشد، ديروز آمده شهادت داده و تثبيت کرده است. حالا ديروز مشکل اعتقادي داشت امروز هيچ مشکل اعتقادي ندارد. مي‌گويد بله، همان حرفي که من گفتم درست است. اينها را مي‌فرمايد که عيب ندارد.

روايت دوم اين باب مردي است که او را بر شهادت مجبور کردند و بعد هم جدا شد «أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ بَعْدَ أَنْ يُفَارِقَهُ قَالَ نَعَمْ». اصلش اين است که «عَنْ رَجُلٍ- أَشْهَدَ أَجِيرَهُ» يک کسي کارگري داشت به کارگرش گفت که بيا شهادت بده، چون در مسئله اجير متّهم بود که به نفع موجر خودش يا مستأجر خودش حکم بکند. اجير را وادار کرده شهادت بدهد «عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ فَارَقَهُ- أَ تَجُوزُ» يعني تنفذ «عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ فَارَقَهُ- أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ بَعْدَ أَنْ يُفَارِقَهُ قَالَ نَعَمْ- قُلْتُ فَيَهُودِيٌّ أُشْهِدَ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ أَسْلَمَ- أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ قَالَ نَعَمْ»[9]  پس معلوم مي‌شود که اگر الآن که اسلام آورده روي همان معنا باقي باشد و همان معنا را حفظ بکند مقبول است.

چند تا روايت به همين مضمون است. حالا شايد روايات بعدي‌اش را هم بخوانيم. در باب چهل از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) سؤال مي‌کند که « هَلْ تَجُوزُ شَهَادَةُ أَهْلِ الذِّمَّةِ- عَلَى غَيْرِ أَهْلِ مِلَّتِهِمْ قَالَ نَعَمْ ، إِنْ لَمْ يُوجَدْ»[10]  فلان تا مي‌رسد به اينجا در روايت دوم دارد که من از حضرت سؤال کردم که ﴿ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾[11] اين ﴿آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ چيست؟ «قَالَ اللَّذَانِ مِنْكُمْ مُسْلِمَانِ» اين آيه که دارد ﴿ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ﴾ يعني مسلمان ﴿أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ آن احتياج به توضيح دارد. فرمود آن ﴿ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ﴾ که مُسلِمان‌ هستند «وَ اللَّذَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ» که دارد ﴿أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ «مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ»  هستند. اگر اهل کتاب بودند نافذ است؛ منتها در روايات بعدي است که اگر مسلمان باشند مسلمان مقدم است، نشد غير مسلمان. چه موقع؟ در مسافرتي که شخص مي‌خواهد وصيت بکند هيچ کسي نيست همان قصه معروفي که براي همه ما روشن است؛ در يک مسافرتي، کسي بود که همراهانش مسيحي بودند يا يهودي بودند اين شخص هم مي‌خواست وصيت بکند گفت به اينکه اگر مسلمان نبود دو تا غير مسلمان هم شهادت بدهند نافذ است.

حضرت فرمود به اينکه اين «وَ اللَّذَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ» اگر از اهل کتاب، يهودي و يا مسيحي نبودند «فَمِنَ الْمَجُوسِ»، چرا؟ «فَمِنَ الْمَجُوسِ- لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ سُنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْكِتَابِ»[12] با اينها معامله اهل کتاب بکنيد.

مهم‌ترين دليل در سوره مبارکه «حج» است. در سوره «حج» از فِرق و اقوام وعشائر جاهلي که نام نمي‌برد ‌فرمود اينها که جاهليت‌ هستند حسابشان جدا است، در بين موحدان عالم، بين يهود و مسيحي و مجوس ما داوري مي‌کنيم. اين مجوس را در سوره مبارکه «الحج» در برابر يهود و مسيحي آورد[13]. قرآن کريم بين اهل کتاب و غير اهل کتاب فاصله گذاشته است. در بين اهل کتاب آمده گفته يهود و مسيحي و المجوس. اگر المجوس مثل جاهليت بود که در رديف يهود و مسيحي‌ها نبود. اين آيه سوره مبارکه «حج» متقن‌ترين آيه است که مجوس حسابشان با جاهليت‌ها فرق مي‌کند در رديف مسيحي‌ها و يهودي‌ها هستند.

در اين روايت نوراني هم که دارد پيغمبر فرمود با مجوسي‌ها معامله اهل کتاب بکنيد. فرمود: «لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ سُنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْكِتَابِ».

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. سوره آلعمران، آيه21.

[2]. سوره آلعمران، آيه181؛ سوره نساء، آيه155.

[3]. سوره آلعمران، آيه146.

[4]. سوره غافر، آيه78.

[5]. سوره زمر، آيه42.

[6] . ر.ک: مستدرک تاوسائل، ج5، ص41.« اللهم اني احتسبت نفسي عندك ، فاحتسبها في محل رضوانك ومغفرتك ، وان رددتها الى بدني ، فارددها مؤمنة عارفة بحق اوليائك ، حتّى تتوفاها على ذلک»

[7] . سوره مائده، آيات43-41.

[8] . وسائل الشيعه، ج27، ص386.

[9] . وسائل الشيعه، ج27، ص387.

[10] . وسائل الشيعه، ج27، ص389و390.

[11] . سوره مائده، آيه106.

[12]. وسائل الشيعه، ج27، ص390.

[13]. ر.ک: سوره حج، آيه17.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق