29 11 2025 7280279 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 230 (1404/09/08)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

مرحوم محقق در بحث شهادت چند تا مطلب را عنوان کردند؛ يکي اينکه «الشهادة ما هي؟» که تاحدودي روشن شد و دوم اينکه «الشاهد من هو؟». در اين «الشاهد من هو» شش وصف براي شاهد ذکر کردند. در تبيين و توضيح اين اوصاف ششگانه نظراتي داشتند؛ شاهد بايد خودش بالغ باشد، يک؛ عاقل باشد، دو؛ عادل باشد، سه؛ صحنه را خودش ديده باشد و از کل جريان آگاه باشد و متهم به دخالت و بهره‌برداري و مانند آن نباشد و از طرفي هم طهارت مولد داشته باشد. اين شش وصف را در وصف شاهد ذکر کردند. در توضيح اين اوصاف شش‌گانه هم بيان کردند که اين اوصاف بايد در ظرف شهادت، محفوظ باشد؛ منتها در اينکه عاقل باشد حرفي نيست اما در اينکه عادل باشد يک نظري اضافه کردند و آن اين است که آيا واقعاً عدالت شاهد نظير عدالت امام جمعه و امام جماعات و مانند آن است يا نظير عدالت گزارشگر و خبرنگار و مخبر است؟ مخبر بايد عادل باشد ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾[1]، فاسق نباشد؛ در آنجا ملاحظه فرموديد مشخص شده است که اين عدالتي که در مخبر و خبرگزار مطرح است موضوعيت ندارد طريقيت دارد. اگر عادل نبود ولي موثق بود کافي است. اول اين احتمال را دادند بعد کم‌کم پذيرفته شد خبر واحد موثق حجت است ولو عادل نباشد. نمي‌شود به او اقتدا کرد که امام جمعه يا جماعت باشد، ولي موثق است. خبر ثقه موثق است. آيا عدالتي که در شاهد معتبر است مثل عدالت امام جمعه و جماعت و مانند آن است که خود عدالت موضوعيت دارد يا نه عدالت، طريقيت دارد و منظور آن است که اين شخص خلاف نگويد؛ هم در تشخيص، صاحب‌نظر باشد و هم در تحقيق، صادق باشد؟ آنها تقريباً مي‌خواهند به اين نتيجه برسند که عدالتي که در شاهد معتبر است شبيه عدالتي است که در مخبر معتبر است طريقيت دارد و نه موضوعيت.

چند چيز است که اينجا مسئله را پيچيده کرده و آن اين است که اينکه متهم به بهره‌برداري و سوء استفاده نباشد محدوده‌اش کجاست؟ براي اينکه مشخص بشود که متهم بودن مانع پذيرش شهادت است و متهم نبودن زمينه قبول شهادت را فراهم مي‌کند اين را خوب باز کردند. گاهي انسان خيال مي‌کند که عضو يک خانواده بودن _ برادري برای برادری، پدري براي فرزندي، فرزندي براي پدري _ ممکن است که باعث رد شهادت بشود. گفتند شاهد نبايد مورد اين تهمت باشد که خودش بخواهد سوء استفاده بکند؛ آيا عضو يک خانواده بودن _ پدر براي فرزند، فرزند براي پدر، برادر براي برادر _ جزء اتهامات است يا نه؟ مطلب ديگر قرائت‌هاي سببي _ و نه نسبي _ است؛ زن و شوهر اگر به نفع يکديگر شهادت بدهند آيا ضرر دارد يا ندارد؟ اين دو عامل القرابه و النسبة، ارتباط سببي و ارتباط نسبي، اين دو چيز در شهادت مطرح است که آيا اگر پيوند سببي داشتند يا پيوند نسبي داشتند مي‌توانند شهادت بدهند؟ اين از ديرزمان مورد سؤال بود.

اصل مسئله اين است که اگر شاهد متهم به بهره‌برداري باشد شهادتش مسموع نيست، اما اگر افرادی اعضاي يک خانواده بودند يا زن و شوهر بودند پيوند سببي داشتند نه نسبي، يا فرزند و پدر و مادر بودند پيوند نسبي داشتند نه سببي، آيا شهادت اينها برای هم مقبول است يا نه؟ اينها از ديرزمان محل بحث بود لذا از ائمه(عليهم السلام) سؤال کردند و دو باب جداي از هم در فقه مطرح است يکي باب نسب و يکي باب سبب. هم درباره نسب روايات معتبر وارد شده است که صرف ارتباط نسبي ضرر ندارد، هم درباره سبب روايات وارد شده اشت که صرف ارتباط سببي مانع قبول شهادت نيست، براي اينکه او متهم به بهره­برداری نيست.

غرض اين است که اگر يکي از شرايط شش‌گانه شاهد آن است که متهم نباشد، اين درباره دو تا شريک و در مسائل مالي است اينها که شريک هستند و در مسائل مالي بهره دارند اگر به سود او باشد به سود اين آقا هم هست چون شريک است و حق بهره‌برداري دارند، در اين‌گونه از موارد شخص متهم است و شهادتش مقبول نيست، اما حالا پدر و پسر هستند و برادر و برادر هستند هر دو هم عادل هستند؛ شما عدالت را که شرط دانستيد، اگر عدالت را شرط دانستيد ولو به نحو طريقيت، اين شخص نمي‌آيد که برخلاف حق شهادت بدهد تا خودش بهره ببرد. شما از يک طرف عدالت را شرط مي‌دانيد از يک طرف می­گوييد متهم نباشد، بله، متهم نباشد درست است اما اعضاي يک خانواده بودن با حفظ عدالت ضرري برای شهادت دادن ندارد؛ منتها رواياتي که در باب سبب وارد شده است دو نوع است اما رواياتی که درباره نسب وارد شده است يک نوع است؛ درباره نسب مي‌گويد برادر براي برادر، پدر براي پسر شهادت بدهد، اما درباره زن و شوهر می­گويد اگر شوهر بخواهد به نفع زن شهادت بدهد کافي است، اما در روايات دارد که اگر زن بخواهد به نفع شوهر شهادت بدهد بايد يک زن ديگر ضميمه بشود اين نه براي اين است که زن او است بلکه براي اين است که زن است و در شهادت زن، ﴿وَامْرَأَتَانِ[2] لازم است؛ از اين جهت است نه براي اينکه يک قصوري در اين قسمت هست. قصوري نيست. چه سبب چه نسب، شهادت مقبول است؛ منتها اگر مرد بخواهد شهادت بدهد چون مرد است يک نفر کافي است، زن بخواهد شهادت بدهد ﴿وَامْرَأَتَانِ  در همه موارد دو زن بايد باشند. در اصل شهادت زن، تعدد معتبر است.

غرض اين است که آن عدالت ولو به نحو طريقيت هم باشد جلوي اين‌گونه از شبهات را مي‌گيرد و اما اگر کسي واقعاً شريک است اين بعيد است که نظر مالي نداشته باشد.

پس سه مسئله است؛ يکي اصل شريک است، يکي ارتباط سببي است، يکي ارتباط نسبي است؛ چون محل ابتلاء بود مکرر از ائمه(عليهم السلام) سؤال کردند و چندين روايت درباره النسب و درباره السبب وارد شده است که اعضاي خانواده مي‌توانند برای همديگر شهادت بدهند چون احراز کرديم که عادل هستند و صرف اينکه برادر هستند يا پدر و فرزند هستند باعث اتهام نيست.

يک شرط ديگري مرحوم آخوند(رضوان الله تعالي عليه) در کتاب شريف تکملة التبصره‌شان اضافه کردند و آن اين است که بعضي‌ها گداهان به کف‌ هستند. حالا منظور از گداهان به کف اينهايي نيست که مرتب در کوي و برزن دست دراز مي‌کنند، کسي که گداطبع است و اين گداطبعي در او هست، اين شخص را تملق مي‌کند او را تملق مي‌کند آن شخص را تملق مي‌کند تا اينکه يک چيزي ببرد. يک آدم خوبي است ممکن است نماز شب هم بخواند اما گداطبع است. اين را مرحوم آخوند(رضوان الله تعالي عليه) دارد که شهادت اينهايي که متملق هستند طبعاً گدا هستند مقبول نيست براي اينکه خيلي سخت است که آدم باور کند اين چنين شخصی بدون غرض و لله دارد شهادت مي‌دهد. اين را مرحوم آخوند اضافه کردند حالا ممکن است درباره اين هم بحث بشود.

عمده دو باب است که روايات اين مسئله را به عهده دارد يکي النسب و يکي السبب، تا روشن بشود که اين شرطي متهم نبودن شاهد که از شرايط شش‌گانه است اين‌گونه از تهمت‌هاي خانوادگي را شامل نمي‌شود. اين دو بابي که ذکر کردند هميشه محل ابتلاء بود. از ائمه سؤال مي‌کردند شما گفتيد که  شاهد نبايد متهم باشد به اينکه به سود خودش شهادت بدهد اعضاي خانواده چطور؟ زن و شوهر چطور؟ اينها چون محل ابتلاء بود، از ائمه(عليهم السلام) سؤال مي‌کردند.

پرسش: اگر عدالت است اتهام برای ...

پاسخ: اگر کسي واقعاً دنيادوست باشد نمي‌داند که در دستگاه او چه فتنه‌گري است. در دستگاه او يک شيطان بزرگي است که زشت را زيبا نشان مي‌دهد زيبا را زشت نشان مي‌دهد. حرام را حلال نشان مي‌دهد. مغالطه، قسمت مهمش مغالطه دروني، برای همين است. اين نفس پليد نفس مسوله وجوهات فراواني ذکر مي‌کند که اين کار اگر واجب نباشد لااقل مستحب است ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ[3] مي‌گويد اين حسد کاري کرد که برادرکشي براي شما خوب شد. گفتيد چه بهتر از اينکه يوسف را در چاه بيندازيم. آدم مي‌شود به جايي برسد که انداختن يوسف در چاه، برايش خوب بشود؟ نگفت شيطان شما را فريب داد، سوّلت يعني سوّلت؛ يعني اين کار حرام بيّن را پيش شما زيبا جلوه داد شما هم گفتيد که انداختن يوسف در چاه کار خيلي خوبي است. يک وقت است انسان با اينکه می­داند اين کار کار بدي است عالماً عامداً انجام ­می­دهد اين روي غضب است. يک وقت است که فريب مي‌خورد مي‌گويد او پيش پدر محترم است ما پيش پدر محترم مي‌شويم و مانند آن. اين نفس مسوله در دستگاه درون ﴿سَوَّلَتْکارش اين است نه اينکه اين کار کار بدي است برو انجام بده، مي‌گويد خيلي کار خوبي است، انسان خوش‌باور و انسان احمق، بدترين کار را بهترين مي‌بيند ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ، در چاه انداختيد. اين نفس مسوله اين‌طور نيست اماره بالسوء باشد، اين اماره بالسوء اول سوّلت است بعد امر مي‌کند.  «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[4] معرفت نفس جان‌کَندن مي‌خواهد و فهميدن. نفس چيست روح چيست از کجا آمده کجا مي‌رود تجردش چيست فرقش با ملکوت چيست چطور کاري مي‌کند که فرشته نمي‌تواند بکند چطور کاري مي‌کند که شيطان نمي‌تواند بکند؟ مگر شناختن نفس کار آساني است.

غرض اين است که آن قدر کلاه سر آدم مي‌گذارد که آدم حرام بيّن را حلال مسلّم مي‌داند ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ﴾،  يوسف‌اندازي در چاه خيلي کار خوبي است. نفس مسوله مگر آدم را آزاد مي‌گذارد. خداي ناکرده با کسي بد بود، تمام بدي‌ها را رو مي‌کند تمام خوبي‌ها را اين زير دفن مي‌کند بعد مرتب تکرار مي‌کند تکرار مي‌کند صغري و کبري مي‌چيند اين کار مي‌شود براي او کار بهشتي‌ها، آن وقت مثل يوسف، برادرنش او را در چاه مي‌اندازند.

اينکه گفتند «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»، اينکه گفتند آدم تا خودش را نشناسد به زحمت بهشت مي‌رود اينکه گفتند حتماً خودتان را بشناسيد ﴿عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ[5] اين گوهري است که ذات اقدس الهی به انسان داد و براي خودش يک مکتبي است يک حوزه‌اي است. اين نفس لوامه چيست آن نفس ملهمه چيست؛  بعضي هستند که خداي ناکرده اگر يک کار ناروايي در روز مرتکب شدند شب هر چه مي‌خواهند بخوابند نمي‌توانند. چه کار بکنند؟ اين نفس لوامه می­گويد چرا اين کار را انجام دادی؟ چرا اين زشتي را انجام دادي؟ چرا اين کار بد را انجام دادی؟ ملامت مي‌کند نمي‌گذارد آدم بخوابد. اين کيست؟ اين اوايل امر است؛ اگر اين شخص رشوه داد و او را خفه و خاموش کرد، ده تا کار خلاف هم بکند شب به آساني مي‌خوابد، ولي اوايل که نمي‌تواند بخوابد. همه ما همين‌طور هستيم؛ همه ما اگر خداي ناکرده براي اولين بار بيراهه رفتيم يا راه کسي را بستيم شب خوابمان نمي‌برد، چرا؟ چه کسي نمي‌گذارد که ما بخوابيم؟

ذات اقدس الهی در سوره «القيامة» به اين نفس قسم مي‌خورد مي‌گويد اين نفس شبيه قيامت است: ﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ[6] در قيامت مگر رشوه قبول مي‌کنند؟ هر چه آدم بخواهد بهانه بکند نمي‌شود، چرا؟ چون روز روز ظهور حق است همه يعني همه، الا ما شذ و ندر، همه مواردي که در قرآن «اليوم يومئذ» دارد برای قيامت است حالا يکي دو جا شايد برای دنيا باشد. هر جا سخن از روز است سخن از قيامت است؛ يوم، يومئذ. آن روز طوري است که ممکن نيست اصلاً آدم سر خودش را کلاه بگذارد چه رسد به سر ديگري. النفس اللوامه هم يک قيامت کوچکي در درون ما است ﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ، مگر نمي‌خواهيم مثل قيامت يک واعظ دروني داشته باشيم؟ بله، اين نفس لوامه است. اين منبر گذاشته هر روز نصيحت مي‌کند. اين‌طور نيست که ما رها بکنند. اين است که ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ،[7] تمام حجت را ذات اقدس الهي براي ما تمام کرده است. درست است يک نفسی اماره بالسوء است اما يکي نفس مطمئنه هم هست يکي هم مرتب پشت سر هم ملامت مي‌کند. اين خدا است. اين است که در بارگاه او بايد سجده کرد براي اينکه از هر جهت ما را حفظ کرد. نمي‌گذارد مرتب مي‌گويد مبادا انجام بدهی؟ مبادا انجام بدهی؟ وقتي انجام داد، مرتب سفارش مي­گويد چرا انجام داد؟ شب خوابت نمي‌برد. اين در درون ما است از جاي ديگر که نيامده است. خدا هم به او قسم خورده است ﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ، قسم به قيامت که اينجا «لا» زائده است. قسم به قيامت قسم به نفس لوامه. نفس لوامه يک قيامت کوچکي در درون ما است. اگر خداي ناکرده انسان با داشتن همه اين بينات بيراهه برود يا راه کسي را ببندد حجتي ندارد. اين خدا است اين کتاب بوسيدني نيست؟ همه چيز را به ما داده است. همه راه‌ها را براي ما باز کرده همه ادله را به ما گفته است. همه دوست‌ها را به ما گفته همه دشمني‌ها را به ما گفته به ما گفته در درون تو است. ما اين دوستان را آنجا گذاشتيم مي‌گوييم به تو تذکر بدهند، مبادا غفلت بکني. تا مي‌روي غفلت بکني بگويد چرا اين کار را انجام دادی؟ بعد خداي ناکرده اگر عادت بکند حرفي ديگر است. اگر يک کاري کرده مثلاً آبروي کسي را برده بدرفتاري کرده اهانت کرده به کسي يا به آبروي يک مؤمني، آسيب رسانده شب خوابش نمي‌برد چرا؟ چه کسي نمي‌گذارد آدم بخوابد؟ چرا اين کار را انجام دادی؟ چرا اين حرف را زدي؟ اين برکت الهي است اين پيام‌آور الهي است خدا به اين پيام‌آور قسم خورده است. اين با ما هست. هيچ کسي نمي‌تواند بگويد که من بيراهه رفتم نمي‌دانستم. حجت الهي در درون انسان هست.

چند تا فرع ديگر هم هست، اين فقهاي ما که خدا را غريق رحمتشان کند، ذکر کردند که يکي پس از ديگري مي‌آيد. غرض اين است که اين دو تا باب يعني دو تا باب کاملاً جداي از هم هستند و چون محل ابتلاء بودند مدام از ائمه سؤال مي‌کردند که اعضاي خانواده چطور؟ مدام سؤال مي‌کردند که زن و شوهر چطور؟ شما گفتيد نبايد متهم باشند اينها چطور آيا می­توانند برای هم شهادت بدهند؟ بعد مي‌فرمودند به اينکه اينها متهم نيستند چون ما عدالت را معتبر کرديم، اينها چون باهم دارند زندگي مي‌کنند که شريک نيستند. حالا او چون عادل است اين برادر براي آن برادر که دينش را نمي‌فروشد. ما عدالت را معتبر کرديم.

آن روزي که عدالت معتبر شده است که اين بحث مطرح نبود که طريقيت دارد يا موضوعيت. عدالت عدالت عدالت همه‌اش عدالت بود. بعدها که تحقيقات توسعه پيدا کرد فقه توسعه پيدا کرد و نظير عدالت مخبر شد سئوال پيدا شد که آيا طريقيت دارد يا موضوعيت، اينها بعدها در حوزه پيدا شدند وگرنه اول، عادل عادل، عادل عادل. آنچه که در کتاب‌ها بود و رسميت داشت عدالت بود.

غرض اين است که اين دو باب رواياتش معتبر است و زياد هم هست سؤال شد که آيا برادر مي‌تواند براي برادر شهادت بدهد؟ چون در خيلي از موارد است که از اسرار خانواده خود اعضاي خانواده باخبر هستند، اگر اعضاي خانواده شهادتشان مقبول نباشد چه کار بايد کرد؟ فرمودند چون عدالت معتبر است اعضاي خانواده مي‌توانند شهادت بدهد؛ منتها اگر شما مي‌بينيد شهادت مرد براي زن قبول است ولي شهادت زن براي مرد قبول نيست يک شاهد ديگري بايد بيايد اين، برای اين نيست که زن و شوهر هستند بلکه براي اين است که او زن است و در شاهد زن، شرط است که بايد دو تا شاهد زن عادل باشند.

پرسش: ... شايد مراد ترک گناه کبيره باشد و شايد مراد ...

پاسخ: البته همه امور مالي و غير مالي، همه اينها را شامل می­شود؛ منتها خدا مرحوم محقق را غريق رحمت کند قبلاً هم به عرضتان رسيد در شاهد که عدالت معتبر بود، گاهي در خود کتاب شهادت عدالت را توضيح مي‌دهند که چه حرام است و گناهان چيست که بايد پرهيز کنند. بعضي هم کاملاً به باب مکاسب محرمه ارجاع مي‌دهند، مي‌گويند ما در مکاسب محرمه حرام‌ها را ذکر کرديم انواع و اقسام حرام را ذکر کرديم حرام مالي و غير مالي را ذکر کرديم اگر مي‌گوييم عادل باشد يعني آن محرمات را انجام ندهد. اقسام محرمات را معمولاً در کتاب مکاسب محرمه ذکر مي‌کنند. اينجا هم مرحوم محقق در شرايع به طور اجمال بعضي از اينها ذکر مي‌کند حتي غنا و امثال غنا را هم اينجا ذکر مي‌کنند ولي معمولاً ارجاع مي‌دهند مي‌گويند که محرمات را ما در کتاب مکاسب محرمه ذکر کرديم آنجا گفتيم که عدالت يعني پرهيز از اين گناهان. حق الله است حق الناس است؛ حق خودش است حق خودش است مگر مي‌تواند انسان کاري بکند که به ضرر خودش انجام بدهد، حتي اگر روزه براي او ضرر دارد مي‌گويند اين کار حرام است، ضرر به نفس حرام است ضرر به ديگري حرام است ضرر به جامعه حرام است. اين تفصيلش در مکاسب محرمه است در کتاب قضا و شهادات بخشي از اينها را ذکر مي‌کنند.

حالا روايات مسئله؛ مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالي عليه) اين را بيان کردند که در شهادت اگر نسب و سبب شهادت بدهند عيبي ندارد. در جلد 27 صفحه 366 باب 25 «باب جواز شهادة المرأة لزوجها و الرجل لزوجته» يعني اگر ما گفتيم که اگر متهم باشند شهادتشان مقبول نيست اين جاها را نمي‌گوييم. شما خيال مي‌کنيد چون زن و شوهر هستند به نفع هم شهادت مي‌دهند ما به همين جهت آن عدالت راشرط کرديم.

مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل مي‌کند از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه): «قَالَ: تَجُوزُ شَهَادَةُ الرَّجُلِ لِامْرَأَتِهِ» تجوز يعني تصح، يعني نافذ است «وَ الْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا إِذَا كَانَ مَعَهَا غَيْرُهَا» اين نه براي اين است که شهادت زن مشکل دارد. زن اگر براي ديگري هم بخواهد شهادت بدهد بايد دو نفر باشند. اين نه براي اين است که زن اين شوهر است اين براي اين است که زن است و بايد ﴿وَامْرَأَتَانِباشند. غرض اين است که تفاوتي در کار نيست؛ مرد مي‌تواند به تنهايي براي زن شهادت بدهد، زن مي‌تواند براي مرد شهادت بدهد اگر شهادت زني ديگر ضميمه شهادت او بشود. اين نه براي اين است که چون زن و شوهر هستند براي اين است که اصل شهادت زن بايد ﴿وَامْرَأَتَانِباشد.

روايت دوم اين باب دارد که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) سؤال مي‌کنند: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‌ أو قَالَ سَأَلَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا- عَنِ الرَّجُلِ يَشْهَدُ لِامْرَأَتِهِ- قَالَ إِذَا كَانَ خَيْراً جَازَتْ شَهَادَتُهُ لِامْرَأَتِهِ»[8] بله اگر کار خير باشد معلوم مي‌شود. صرف زن و شوهري مانع نيست که مرد براي زن شهادت بدهد.

روايت سوم اين باب که سماعة از وجود مبارک حضرت نقل مي‌کند اين است که «سَأَلْتُهُ عَنْ شَهَادَةِ الرَّجُلِ لِامْرَأَتِهِ قَالَ نَعَمْ» بله مرد مي‌تواند در محکمه به سود زن شهادت بدهد «وَ الْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا» زن براي مرد چطور؟ فرمود: «قَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَعَهَا غَيْرُهَا»[9] شهادت زن براي مرد مقبول نيست مگر اينکه يک زن ديگري ضميمه بشود. اين نه براي اين است که زن و شوهر هستند براي اين است که در شهادت زن دو تا زن بايد شهادت بدهند.

درباره سبب همين باب 25 است که زن و شوهر مي‌توانند چون عدالت معتبر هست به سود يکديگر در محکمه شهادت بدهند ولي باب 26 مربوط به نسب است يعني اعضاي يک خانواده «باب جواز شهادة الولد لوالده و بالعكس» چون گفتند اگر شاهد متهم باشد شهادتش مسموع نيست مرتب از اهل بيت سؤال مي‌کردند که برادر مي‌تواند براي برادر شهادت بدهد يا نه؟ اعضاي خانواده مي‌توانند شهادت بدهند يا نه؟ يک قضيه‌اي است فقط اعضاي خانواده مي‌دانند همه که خبر ندارند، اگر شهادت اعضاي خانواده نسبت به هم قبول نباشد چه کار بکند؟ از کجا شاهد بياورد؟ اين سؤال را کردند و اين باب 26 عهده‌دار اين روايات است که مرحوم کليني اولين روايت را نقل کرده است. وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «تجوز» اين جواز وضعي است يعني تنفذ «تَجُوزُ شَهَادَةُ الْوَلَدِ لِوَالِدِهِ- وَ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ وَ الْأَخِ لِأَخِيهِ»[10] يعني اعضاي خانواده مي‌توانند به نفع يکديگر شهادت بدهند. اصل عدالت معتبر است ما آن عدالت را براي همين گذاشتيم که او هرگز دروغ و خلاف نمي‌گويد. کساني ديگر هم که از اوضاع اين شخص باخبر نيستند اعضاي خانواده باخبر هستند او هم که عادل است. اگر عادل نباشد بله قبول نيست اگر عادل باشد چه مشکلي دارد که شهادت بدهد. اين روايت اول

روايت دوم که «عمّار بن مروان» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل می­کند «قَالَ سَأَلَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا - عَنِ الرَّجُلِ يَشْهَدُ لِأَبِيهِ أَوِ الْأَبِ لِابْنِهِ- أَوِ الْأَخِ لِأَخِيهِ‌»  سؤال کرده که آيا اعضاي خانواده، پدر براي پسر، پسر براي پدر، برادر براي برادر، اعضاي خانواده مي‌توانند به سود يکديگر شهادت بدهند يا نه؟ حضرت فرمود «فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ- إِذَا كَانَ خَيْراً جَازَتْ شَهَادَتُهُ لِأَبِيهِ- وَ الْأَبِ لِابْنِهِ وَ الْأَخِ لِأَخِيهِ»[11] فرمود شهادت پدر برابر پسر، پسر براي پدر، برادر براي برادر اشکالی ندارد. اين روايت را محمدين ثلاث نقل کردند هم مرحوم کليني نقل کرد هم مرحوم صدوق نقل کرد هم مرحوم ابن بابويه(رضوان الله تعالي عليهم).

روايت سوم و چهارم و پنجم اين باب هم به همين مضمون است. روايت سوم اين باب که «عليِّ بن إبراهيم» از حلبي از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌کند که «سَأَلْتُهُ عَنْ شَهَادَةِ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ وَ الْوَلَدِ لِوَالِدِهِ- وَ الْأَخِ لِأَخِيهِ فَقَالَ تَجُوزُ»[12] يعني صحيح است. چون ما عدالت را معتبر کرديم اينها هم اعضاي خانواده هستند اينها باخبر هستند. اين بنده خدا شاهد از کجا بياورد؟ اينها از وضع مالي‌شان باخبر هستند و عادل هم که هستند.

روايت چهارم اين باب که  سماعه مي‌گويد: «سَأَلْتُهُ عَنْ شَهَادَةِ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ وَ الْوَلَدِ لِوَالِدِهِ- وَ الْأَخِ لِأَخِيهِ قَالَ نَعَمْ»[13].

غرض اين است که چندين روايت است. سرّ اينکه مکرر سؤال کردند اين بود که گفتند شاهد نبايد متهم باشد. اينها سؤال کردند که اينها اعضاي يک خانواده هستند متهم هستند يا نيستند؟ چه کار بکنيم؟ فرمودند عدالت که معتبر است، چون عدالت معتبر است با حفظ عدالت او آن تهمتي که خيال مي‌کنيد برطرف مي‌شود .

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . سوره حجرات، آيه6.

[2] . سوره بقره، آيه282.

[3] . سوره يوسف، آيات18 و 83.

[4]. مصباح الشريعة، ص13؛ متشابه القرآن و مختلفه(لابن شهر آشوب)، ج‏1، ص44؛ عوالي اللئالي, ج4, ص102.

[5]. سوره مائده، آيه105.

[6]. سوره قيامت، آيات1 و2.

[7]. سوره أنعام، آيه149.

[8] . وسائل الشيعة، ج‌27، ص366و367.

[9] . وسائل الشيعة، ج‌27، ص367.

[10] . وسائل الشيعة، ج‌27، ص367.

[11] . وسائل الشيعة، ج‌27، ص367و368‌.

[12] . وسائل الشيعة، ج‌27، ص368‌.

[13] . وسائل الشيعة، ج‌27، ص368‌.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق