01 11 2025 7085733 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 219(1404/08/10)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

براي شهادت و همچنين براي يمين احکام و مسائل فراواني است که در کتاب‌هاي مخصوص خود آنها مطرح است. جريان شهادت را معمولاً در کتاب قضا در فصلي از فصول خاصه کتاب قضا ذکر مي‌کنند؛ محقق در شرايع اين کار را کرد و ديگران هم همين کار را مي‌کنند، اما بزرگان ديگر براي شهادت يک کتاب مستقلي قائل هستند و آن را قبل از مسئله قضا ذکر مي‌کنند. در سرائر مرحوم ابن ادريس کتاب شهادت و يمين، جداگانه يک کتابي از کتاب‌هاي فقهي هستند نه اينکه فصلي از فصول کتاب قضا باشند، بله در قضا بينه و شهادت سهم تعيين‌کننده‌اي دارد که «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»؛[1] اما مسئله بينه در فقه يک کتاب مستقلي دارد.

در بسياري از موارد مسئله بينه و شهادت شاهد مطرح است در حالي که سخن از قضا نيست؛ در ثبوت ماه مبارک رمضان شهادت شاهد کارساز است در ثبوت عيد فطر کارساز است در ثبوت عيد غدير کارساز است در ثبوت عيد قربان کارساز است در مسئله حج و منا و عمره کارساز است؛ چه موقع اول ماه است و چه موقع آخر ماه است؟ در همه موارد شهادت سهم تعيين‌کننده‌اي دارد کاري به قضا ندارد. اگر کسي مي‌خواهد قلمرو شهادت حوزه شهادت تأثيرات شهادت را بشناسد با کتاب قضا حاصل نمي‌شود، چون شمّه‌اي از شهادت در کتاب قضا است. در خيلي از موارد است که نياز به قضا ندارد در همه موارد اول ماه و آخر ماه و کجا روزه حرام است کجا روزه واجب است؟ کجا عدّه رعايت شده و کجا عدّه رعايت نشده؟ اينها همه‌اش با شهادت شاهد حل مي‌شود و نيازي به قضاي قاضي ندارد. اگر دو تا شاهد شهادت به رؤيت هلال دادند بر اين شخص واجب است روزه بگيرد اين کاري به قضا ندارد، يا شهادت دادند به رؤيت اول ماه شوال، بعد از ماه مبارک رمضان، روزه گرفتن حرام است اين کاري به قضا ندارد. اگر کسي بخواهد محققانه درباره شهادت کار بکند الا و لابد بايد به کتاب شهادت مراجعه کند نه به کتاب قضا، چون شمّه‌اي از احکام شهادت در کتاب قضا است.

مطلب ديگر آن است که اين شش شرطي که مرحوم محقق(رضوان الله عليه) و ساير فقها(رضوان الله عليهم) براي شاهد ذکر کردند که شاهد بايد بالغ باشد کمال عقل را داشته باشد ايمان داشته باشد عدل داشته باشد متهم به بهره‌برداري و سوء استفاده نباشد ششمي اين است که طهارت مولد داشته باشد همه اين شرايط شش‌گانه به استثناي شرط ششم  برای ظرف اداست نه ظرف جمع بين ادا و تحمل. اگر اين شش‌شرط به استثناي طهارت مولد _ چون در جريان طهارت مولد فرقي بين زمان ادا و زمان تحمل نيست _ اگر اين شرايط پنج‌گانه قبلاً و در ظرف تحمل حاصل نبود فقط در ظرف ادا حاصل بود باز هم کافي است؛ يعني کسي قبلاً کمال عقل را نداشت يا قبلاً بالغ نبود يا قبلاً مؤمن نبود يا قبلاً عادل نبود يا قبلاً متهم بود الآن متهم نيست اين شرايط را در زمان تحمل حادثه نداشت و الآن که ظرف اداي شهادت است اينها را داراست کافي است.

غرض اين است که کتاب شهادت حامل اين‌گونه از احکام و مسائل است نه کتاب قضا؛ اگر کسي خواست شهادت شاهد در اسلام کار بکند بايد به کتاب شهادت مراجعه کند نه کتاب قضا چون فصلي از فصول کتاب قضا را شهادت تشکيل مي‌دهد احکام شهادت سعه شهادت قلمرو شهادت در کتاب شهادت است. مسئله يمين هم همين‌طور است که اگر کسی خواست قلمرو يمين در اسلام را بررسي کند با مراجعه به کتاب قضا گوشه‌اي از احکام يمين حل مي‌شود. يمين مثل عهد مثل نذر يک کتاب مستقل دارد؛ سه کتاب يعني سه کتاب! سه کتاب فقهي جدا است منتها حالا گاهي کنار هم مي‌نويسند العهد، اليمين، النذر. احکامشان فرق مي‌کند گرچه مشترکاتي هم دارند. کسي بخواهد نذر بکند احکام نذر چيست چه موقع منعقد مي‌شود حنث نذر چيست کفاره نذر چيست؟ يک کتابي مختص به خود دارد. يمين هم همين‌طور است عهد هم همين‌طور است منتها عهد براي ما رسمي نيست؛ ما يک عهدي با خدا ببنديم، يک ايجابي داشته باشيم يک قبولي داشته باشيم آن‌طوري که نذر بين ما رواج دارد آن‌طوري که يمين و قسم رواج دارد _ اول نذر بعد يمين _ عهد بين ما آن رواج را ندارد که ما با خدا عهد ببنديم فلان کار را انجام ندهيم.

پرسش: ... ثمره­اش چيست؟

پاسخ: خيلي فرق مي‌کند. بحث‌هاي عميق مربوط به شهادت در کتاب شهادت است در کتاب قضا نيست. در اينجا فقط مي‌گويند که بايد کمال عقل و ايمان داشته باشد، اما آنجا است که می­گويد اگر عند الوصية کسي نبود شهادت ذمي کافي است. خيلي يعني خيلي! خيلي از احکام است که در کتاب شهادت بايد روشن بشود. الآن در کتاب قضا بحث نمي‌کنند که اگر عند الوصيه به جز ذمي کسی نبود شهادت ذمي کافي است. کتاب قضا کاري به اين حرف‌ها ندارد؛ کتاب قضا آن جايي که کاربرد شهادت در قضا است را مطرح مي‌کند حالا کسي _ يا مسافر بود يا غير مسافر _ حالش به هم خورده، مي‌خواهد وصيت بکند شاهد مي‌خواهد، شما اينجا گفتيد که بايد مؤمن شهادت بدهد اينجا الآن شاهد مؤمن نيست در آيه هم دارد که ﴿أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ[2] دو تا ذمي هم اگر باشند شهادت بدهند کافي است اين را که کتاب قضا عهده‌دار نيست اين کتاب الشهادة است.

به هر تقدير همه اينها به استثناي مسئله طهارت مولد در ظرف ادا شرط است نه در ظرف تحمل.

مطلب ديگر آن است که ما عقدي بخوانيم بنام عهد و با خدا تعهد بکنيم و اينها نيست يا خيلي کم است، اما بعضي از بزرگان علمي اينها يک رساله عهدي دارند که با خدا عهد مي‌بنديم که اين کار را بکنيم. آن بزرگان عهدشان با خدا است «عهد کردم که قصه نخوانم»، فکر با قصه و اين اين‌طور گفت و او آن‌طور گفت، فکر غير علمي بار مي‌آيد. او عاقل و عالم و محقق نخواهد شد. اين قصه را خوانده آن روزنامه را خوانده آن پراکندگي را خوانده، حرف‌هاي پراکنده حرف‌هاي قصه حرف‌هاي عاميانه حرف‌هاي بذل و حرف‌هاي خنده‌دار اينها روح را ضعيف مي‌کند. بعضي از بزرگان رساله عهد دارند «عهد کردم حرف غير علمي نزنم، عهد کردم حرف غير علمي گوش ندهم». آن کسي که بخواهد يک آدم ممتاز عقلي بين‌المللي بشود او يک عهدي با خدا دارد هر حرفي را نزنم هر حرفي را گوش ندهم. مگر ذهن آدم چقدر ظرفيت دارد؟ وقتي ذهن با حرف غير علمي پر شد جا براي حرف علمي نيست. «عهد کردم که غير علمي سخن نگويم، غير علمي حرف نزنم» اين همان است که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ[3] زندگي بايد عاقلانه و محققانه باشد. حرف مي‌زني عاقلانه، حرف مي‌زني عالمانه، گوش مي‌دهيد عالمانه باشد ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اين دستور را مي‌دهد.

آن بزرگان رساله عهد دارند با قلم خود نوشتند که «عهد کردم که حرف غير علمي گوش ندهم، عهد کردم که حرف غير علمي نزنم» منبر مي‌روم عالمانه باشد، اين شخص آن‌طور گفت و او خواب ديد، اين‌طور نه حرف بزنم و اين‌ حرف­ها را هم گوش ندهم. اين رساله عهد است که بعضي از بزرگان نوشتند. براي ما مسئله يمين و نذر رواج دارد ولي مسئله عهد رواج ندارد. آدم عهد بکند که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ سخن غير عالمانه نگويد، حرف غير عالمانه را گوش ندهد. اگر کسي بخواهد محقق حوزوي يا دانشگاه باشد که کتابي بنويسد که ارزش خواندن داشته باشد، بايد دستش محدود باشد چشمش محدود باشد.

غرض اين است که ما اگر خواستيم بگوييم قلمرو شهادت کجا است قلمرو يمين کجا است نمي‌توانيم به فصلي از فصول کتاب قضاء  مراجعه کنيم، چون گوشه‌اي از احکام و قلمرو شهادت و يمين را کتاب قضا به عهده دارد. اساس شهادت در کتاب شهادت است. اگر کسي بخواهد به احکام ديني هم عمل بکند به مستحبات عمل بکند اول ماه اين‌طور است دوم ماه اين‌طور است سوم ماه اين‌طور است فلان روز حرام است فلان روز واجب است اين مربوط به کتاب قضا نيست اينها مربوط به شهادت شاهدان است.

بنابراين اين شش شرطي که مرحوم محقق ذکر کرده پنج شرطش در ظرف تحمل و ادا مشترک است ولي شرط ششم بين زمان تحمل و زمان ادا فرق نمي‌کند اگر کسي زمان تحمل فاقد شرط بود طهارت مولد نداشت زمان ادا که طهارت مولد پيدا نمي‌کند.

مطلب بعدي آن است که معيار، شهادت است يا علم؟ آدم بايد در صحنه حاضر باشد ببيند تا شهادت بدهد يا اگر حضور نداشت ولي از شواهد و قرائن عالم شد مي‌تواند شهادت بدهد. يک بابي است که انسان مي‌تواند همين که عالم بود شهادت بدهد. غرض اين است که حضور در صحنه عندالتحمل لازم نيست. يک صحنه‌اي است يک خريد و فروش معاملاتي است يک زمين است اين آقا اصلاً در صحنه حاضر نبود ولي طرفين بعد از معامله، در جلسات خصوصي با او مذاکره کردند اين يکي گفت ما اين قدر خريديم آن يکي گفت اين قدر فروختيم، شاهدان صحنه هم آمدند کم‌کم به او گفتند. اين شخص در صدد اين نبود که مثلاً اينها را براي محکمه ضبط بکند. عده‌اي که در صحنه بودند آمدند گفتند چنين حادثه‌اي پيش آمد خريدار آمده چنين حرفي زده فروشنده آمده گفته او جمعاً يقين پيدا کرد که اين زمين را فلان شخص فروخته و فلان شخص خريده است، او عالم است مي‌تواند در محکمه شهادت بدهد با اينکه حاضر نبود چون معيار علم است «شهدوا بما علموا» بايد عالم باشد اين شخص هم عالم است. در روايت هم دارد که اگر کسي عالم بود مي‌تواند شهادت بدهد ولو در صحنه حاضر نبود.

از اينجا معلوم مي‌شود که ما يک چيز جديدي به عنوان کارشناس نداريم. اين کارشناس که مي‌آيد کارشناسي مي‌کند عالمانه حرف مي‌زند. الآن يک کوهي است که برای دو نفر است _  حالا اين کوه معدني است و درآمدي هم دارد _ در مرز مشترک بينشان اختلاف است که اين مقدار از اين کوه برای زيد است يا برای عمرو است؟ اين از يک راهي آمده به اينجا رسيده ديگري هم از راه ديگري آمده است به همانجا رسيده، اين وسط برای کيست؟ در اينجا يک شاهدي در کار نيست که بگويد وقتي که کوه را مي‌ساختند چه‌طور مي‌ساختند من بودم و اين‌طور که نبود، الآن مي‌گويند کارشناس مي‌آوريم؛ اين کارشناسي يک چيز جديدي غير از مسئله شهادت نيست، چون «شهدوا بما علموا» عمده علم است. کارشناس بررسي مي‌کند مي‌گويد که اين اگر برای آن طرف باشد بايد اين حکم را داشته باشد. اگر برای اين طرف باشد بايد اين اثر را داشته باشد. روي اينکه فنّي درس خوانده فنّي عمل کرده فنّي تجربه کرده، عالم شد. وقتي عالم شد «شهدوا بما علموا» هست عمده در شهادت، علم آن آقا است.

پس ما حالا بگوييم اسلام کارشناسي ندارد اينها براي حل مشکل کارشناسي را اضافه کردند، نخير! اين کارشناسي به همان شهادت برمي‌گردد؛ اين کارشناس وقتي که عالم بود محققانه بررسي کرد که اين بخش از کوه حتماً برای طرف راست است اين «شهدوا بما علموا» است. پس ما بگوييم يک چيزي در اسلام پيش‌بيني نشده و از غير اسلام آمده و آن کارشناسي و نظر کارشناس است نخير! کارشناسي کارشناس به شهادت برمي‌گردد.

پرسش: اگر به شهادت برگردد بايد تعدد داشته باشد

پاسخ: بله، صحبت از وحدت و کثرت نيست. اگر يکي کافي بود يکي کافي است، دو تا لازم بود دو تا لازم است. غرض اين است که در شهادت چند نفر لازم است؟ اينجا يک نفر کافي است؟ مي‌گويد بله. دو نفر لازم است؟ در مسئله شهادت بر رؤيت هلال و اول ماه و آخر ماه چند نفر لازم است؟ يک نفر کافي است. اگر يکي کافي است يک کارشناس هم گفته کافي است. اگر يک جا دو تا شاهد لازم است دو تا شاهد مي‌گيرند. وحدت و کثرت هيچ يعني هيچ! هيچ ارتباطي به مسئله شهادت ندارد. اگر دو تا شاهد لازم است اينجا دو تا کارشناس لازم است. اگر يک شاهد لازم است يک کارشناس لازم است. وحدت و کثرت جدا است، الشهادة جدا است. الآن مي‌خواهيم بگوييم که العلم جاي الشهادة مي‌نشيند نه العلم جاي وحدت و کثرت. اگر دو تا شاهد لازم بود دو تا کارشناس لازم است اگر يک شاهد لازم بود يک کارشناس لازم است.

پرسش: پس در کارشناس عدالت بايد باشد ...

پاسخ: اين کار و وظيفه محکمه شرعي است که بايد رعايت بکند.

غرض اين است که در آن پنج شرط فرقی بين ظرف تحمل و زمان ادا نيست و حاکم شرع موظف است که رعايت بکند، مگر اينکه از اين راه‌هايي که گفته مي‌شود اين کارشناس يا آن آقا عادل نيست ولي محقق است، از گفته او از گفته ديگري، حاکم شرع علم پيدا کند. بنا بر اينکه حاکم شرع بتواند به علم خود عمل بکند اينجا واقعاً بينه و بين الله عالم شد برابر علم خود عمل مي‌کند؛ اگر مسئله شهادت باشد چه او علم پيدا کند چه علم پيدا نکند موظف است حکم بکند چون اين شخص عادل است و شهادت مي‌دهد، اما اگر نه، اين آقا شهادت مي‌دهد ولي عادل نيست مثلاً مشکل عبادي و مانند آن دارد ولي اين شخص(قاضی) از تحقيقات علمي او و از قرائن ديگر علم پيدا کرد، قاضي اگر علم پيدا کرد «بينه و بين الله» مي‌تواند حکم بکند.

غرض اين است که گاهي ممکن است شاهد واجد شرط نباشد ولي چون گفته او محققانه است قاضي را عالم بکند.

پرسش: ... چشم مسلّح را حضرتعالی قبول داريد

پاسخ: چشم مسلّح دو تا کار مي‌کند: يک وقت است که فاصله شمس و قمر به قدري است که اگر انسان هيچ مانعي نباشد غباري نباشد گرد و خاکي نباشد نمي‌بيند، اين قمر اين قدر به شمس نزديک است که قابل ديدن نيست، الا باچشم مسلّح، آن چشم مسلّح به درد نمي‌خورد و مشکل را حل نمي‌کند چون «صُمْ لِلرُّؤْيَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ»،[4] يعني طوري باشد که قابل ديدن باشد. در اثر قرب فراوان قمر با شمس اصلاً قابل ديدن نيست. حالا چشم مسلّح يک کاري مي‌کند که نزديک او هم باشد باز مي‌بيند، اين چشم مسلّح کافي نيست، يک؛ دو: يک وقت است که ابر است غبار است و مانند آن، اما اگر ابر و غباري نباشد انسان مي‌بيند، حالا چون ابر و غبار است نمي‌بيند، در اينجا اگر با چشم مسلّح ببيند کافي است.

فتحصّل بينهما فرقاً: فرقش اين است که اگر ابر و غبار هيچ چيزي نباشد هم قابل ديدن نيست اينجا چشم مسلّح کارگر نيست. يک وقت است که نه، کاملاً قابل ديدن است منتها ابر و اينها نمي‌گذارد، در اينجا اگر با چشم مسلّح ببيند کافي است

غرض اين است که مسئله شهادت خيلي احکام فقهی عميق و عريق دارد، يک؛ و در کتاب قضا آن احکام مطرح نيست، دو؛ ما اگر خواستيم بفهميم شهادت يعني چه؟ شاهد کيست؟ قلمروش تا کجاست؟ در چه بخشي حکم تکليفي دارد و در چه بخشي حکم وضعي دارد؟ الا و لابد بايد به کتاب الشهادة مراجعه بکنيم نه به بحث قضا؛ بحث قضا آن مقداري که مشکل قضا را حل مي‌کند بله کافي است ولي اگر کسي به کتاب قضا مراجعه بکند بعد بگويد ما احکام شهادت را فهميديم در اين ايام و زمان و زمين، اين کافي نيست. کار ابن ادريس و ساير فقها است کار اساسي است يعني کتاب الشهادة جدا است کتاب القضاء جدا است. آن وقت در کتاب القضاء آنچه که لازم است مي‌گويند «کما فرّع في کتاب الشهادة».

در جريان شهادت اين­که بايد بالغ باشد عاقل باشد مؤمن باشد اينها اختلافي نيست، اما خود قرآن کريم بررسي کرده فرموده در بعضي از موارد اگر کسي مثلاً شيعه نبود اهل ذمه بود غير مسلمان بود منتها کذب و اينها نداشت شهادت او مسموع است؛ اينکه فرمود:﴿أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ يعني غير مسلمان هم اگر شهادت بدهد مقبول است منتها محدود است در بحث وصيت است و در زمان غربت و مسافرت است. سوره مبارکه «مائده» آيه 106 اين است «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم»: ﴿يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ﴾ اولين شرطش تعدد است يک ﴿ذَوَا عَدْلٍ﴾ دو تا شاهد عادل ﴿مِّنكُمْ﴾ شيعه باشد ﴿اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ﴾ حالا اگر مسافرت بود و دو تا شيعه نداشتيد ﴿أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ اين ﴿أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ اين خصوصيت‌ها در کتاب قضا مطرح نيست ﴿أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ﴾ اگر مسافر بوديد و کسي نبود،در يک شهري بود و در يک منطقه‌اي بود که دو تا شيعه نداشتيد دو تا غير شيعه مثلاً دو تا ذمي کافی است. در بخشي از روايات دارد که آنکه يهودي است يا مسيحي است اقليت مذهبي آنها ثابت شده است ولي اگر کسي زرتشتي بود، حضرت فرمود به اينکه با زرتشتي‌ها معامله اهل کتاب بکنيد کار مسيحي‌ها و يهودي‌ها را بکنيد(زرتشتی­ها را در حکم اهل کتاب حساب کنيد) چون در سوره مبارکه «حج» در قرآن کريم المجوس را در کنار يهودي و نصارا ذکر کرد. فرمود در قيامت بين شما مسلمان‌ها يهودي‌ها مسيحي‌ها مجوسي‌ها شرکت مي‌دهد.[5] المجوس را سوره مبارکه «حج» بالصراحه مطرح کرد. معلوم مي‌شود که يک کتاب و قوم رسمي الهي‌ هستند؛ در قبال اليهودي و در قبال المسيحي، المجوس. حالا کتابش را ما دسترسي نداريم و به ما نرسيد حرفي ديگر است. پس اگر قرآن است مجوس را رسميت داد و اگر روايات است فرمود که با مجوسي‌ها کاري بکنيد که با يهودي‌ها و مسيحي‌ها مي‌کنيد.

فتحصل که اگر کسي خواست احکام شهادت را در اسلام بررسي کند حوزه وسيعي دارد، يک؛ از کتاب القضاء برنمي‌آيد، دو؛ کتابي است بنام الشهادة، سه؛ بايد به آنجا مراجعه کند، چهار.

پرسش: کارشناس را تا چه حد ... همه امور يا موارد خاص

پاسخ: «کارشناس کل شيء و کل فنّ بحسبه» يک وقتي معدن‌شناس است يک وقتي خاک‌شناس است يک وقتي آب‌شناس است يک وقتي سنگ‌شناس است يکي وقتي «لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن»،[6] هر کدام رشته خاص خودشان را دارند، چون اين روي قاعده کلي العلم است؛ علم در فنون مختلفه مختلف است.

پرسش: شهادت بر شهادت جداگانه بحث می­شود

پاسخ: بله کاملاً. غرض اين است که کتاب الشهادة و مانند آن در فقه يک کتاب مستقلي است. احکام شهادت، در اول ماه و در آخر ماه و در عدّه زن‌ها و مانند آن در آن کتاب مشخص مي‌شود. حالا تبرکا اين روايت را بخوانيم.

پرسش: ... مراد از علم ...

پاسخ: نه، دو تا حرف است يک وقتي علم مشکل جامعه را حل مي‌کند اين مي‌شود علم نافع. يک وقت است که علم جفر و علم سحر و علم شعبده و علم جادوبازي و علم‌هاي ديگر است بله اينها خارج است، اما اگر علمي باشد که مربوط به نظام هستي باشد فلان مطلب را علم دارد آسمان‌شناس است زمين‌شناس است آب‌شناس است خاک‌شناس است اينها علم نافع است. البته نافع‌ترين علم آن علمي است که بالاخره آدم از کجا آمد و کجا می­رود؟ مشکل آن را حل بکند، اما آنها که مشکل جامعه را حل مي‌کند مشکل اقتصاد را حل مي‌کند مشکل فرهنگ را حل مي‌کند اين علم نافع است.

در اينجا حضرت فرمود به اينکه انسان اگر علم داشته باشد مي‌تواند برابر با علم خودش شهادت بدهد؛ منتها آن روايت يک روايت مرسلي است که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) با اطمينان نقل کرد. يک مطلبي را از امام(رضوان الله عليه) نقل کرديم که مرسلات مرحوم صدوق فرق مي‌کند. يک وقتي مرحوم صدوق مي‌فرمايد که «روي کذا» اين مرسل است و با آن معامله مرسل مي‌کنند(احکام مرسل را بر آن بار می­کنند). يک وقتي مي‌گويد «قال الصادق عليه السلام» آنجا که صدوق مي‌گويد «قال الصادق عليه السلام» مستقيماً به حضرت نسبت مي‌دهد جزم هم دارد، معلوم مي‌شود که براي او قطعي است وگرنه او چگونه مي‌گويد «قال الصادق عليه السلام»؟ اين روايـ مرسل از آن رواياتي است که مي‌گويد «قال الصادق عليه السلام». غرض اين است که مرسلات هم يک سنخ نيست.

در باب چهلم قبول شهادت يهود و مانند آن _ شهادت اهل ذمه _ آنجا دارد که «الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْوَشَّاءُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ» مي‌گويد که «قَالَ‌ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾» فرمود: «اللَّذَانِ مِنْكُمْ مُسْلِمَانِ وَ اللَّذَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَمِنَ الْمَجُوسِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ سُنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ ذَلِكَ إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ بِأَرْضِ‌«[7].

روايت بعدي دارد که «﴿أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾ فقال: إِذَا  كَانَ الرَّجُلُ فِي أَرْضِ غُرْبَةٍ»[8].

روايت بعدی هم همين است که «فَقَالَ لَا تَجُوزُ إِلَّا عَلَى أَهْلِ مِلَّتِهِمْ».[9]

اما اينجا که بالصراحه دارد «قال الصادق عليه السلام» معلوم مي‌شود که خيلي مورد اعتماد مرحوم صدوق است که بالصراحه دارد «قال الصادق عليه السلام) که اگر کسي عالم بود مي‌تواند برابر علم خودش شهادت بدهد. اين‌گونه از مرسلات را سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) مي‌فرمود با مرسلات ديگر صدوق خيلي فرق مي‌کند. اين روايت شريف را إن‌شاءالله به خواست خدا فردا مي‌خوانيم.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

[1]. الكافي، ج‏7، ص414.

[2] . سوره مائده، آيه106.

[3]. سوره اسراء، آيه36.

[4] . تهذيب الأحکام، ج4، ص159.

[5]. ر.ک: سوره حج، آيه17.

[6]. ديوان سنايي، قصيده134؛ «سالها بايد که تا يک سنگ اصلي ز آفتاب ٭٭٭ لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن».

[7] . وسائل الشيعه، ج27، ص390.

[8] . وسائل الشيعه، ج27، ص390.

[9] . وسائل الشيعه، ج27، ص390.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق