أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
ارکان محوري مسئله قضا، بينه است و يمين است و اقرار. در بين اين عناصر سهگانه بينه از همه مهمتر است؛ شرايط بيشتري دارد و روايات بيشتري در موردش وارد شده است. تا حدودي بحثهاي مسئله اقرار و مسئله يمين گذشت، گاهي هم ممکن است برخي از آثارش بعداً هم مطرح بشود. عمده مسئله شهادت است که «إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»[1] بينه يعنی شهادت چون خيلي از شرايط را داراست که در مسئله اقرار و در مسئله يمين مطرح نيست. بينه دو موطن دارد: يک موطن تحمل شهادت است يک موطن اداي شهادت است. تحمل شهادت شرايط کمتري دارد لازم نيست شاهد در مقام تحمل، بالغ باشد عاقل باشد عادل باشد. عدالت در ظرف تحمل شرط نيست، بلوغ در ظرف تحمل شرط نيست، حافظ بودن در ظرف تحمل شرط نيست. اينها خصوصيتهايي است که در ظرف اداي شهادت شرط است. شاهد در محکمه بايد عاقل باشد بايد بالغ باشد بايد عادل باشد ولي اگر در متن حادثه حضور داشت و صحنه را کاملاً ديد و به ذهن سپرد در ظرف تحمل حادثه بالغ نبود عادل نبود ضرري ندارد.
پس بنابراين، براي شهادت دو فصل مطرح است: فصلي مربوط به تحمل حادثه، فصلي مربوط به اداي شهادت. در تحمل حادثه بلوغ شرط نيست عدالت شرط نيست و مانند آن. در اداي شهادت مسئله بلوغ مطرح است مسئله عدالت مطرح است و مانند آن.
پرسش: در تحمل که بلوغ شرط نيست منظور بلوغ عقلی است
پاسخ: البته؛ بلوغ شرعي که سن فلان باشد را در مسئله ادا اعتبار کردند ولي در مسئله تحمل اعتبار نکردند.
پرسش: ... بچه قبل از بلوغ و قبل از بلوغ فرق دارد اگر بالغ نباشد خطا میکند ...
پاسخ: بچه شش ساله و هفت ساله نه. يک کسي مثلاً چهار ماه مانده به اينکه شانزده سالش تمام بشود يا هجده سالش تمام بشود.
پرسش: در شش سالگی صحنه را ديده بعد از بلوغ ادا کند
پاسخ: او نه
پرسش: ... در شش سالگی ديده در شانزده سالگی ادا کند
پاسخ: اگر فاصله زياد باشد نه يعني نه.
پرسش: فاصله دليل میخواهد اگر زياد باشد ...
پاسخ: بله، چون بلوغ شرط است. اين شخص شرايط را دارد منتها بلوغ را ندارد، چهار ماه مانده به اينکه بلوغش تمام بشود، نه اينکه چهارده سال مانده بلوغش تمام بشود، اين که خارج از بحث است. يک بچه دو ساله و سه ساله و چهار ساله که محل بحث نيست؛ بچه سيزده سال و نيم محل بحث است که شش ماه مانده که بالغ بشود اينجا سنش در ظرف تحمل کافي است اما در ظرف ادا کافي نيست. نه اينکه چهارده سال فاصله باشد.
غرض اين است آنکه ميگويند بلوغ شرط است برای ظرف ادا است نه ظرف تحمل. پس اگر کسي چهار مانده به اينکه بلوغش تمام بشود، در محکمه بيايد مقبول نيست ولي اگر در يک صحنهاي حاضر بود تحمل کرد اين معقول است. پس دو تا مسئله است آنکه ميگويند بلوغ شرط نيست برای سه ساله و چهار ساله که نيست، يعني برای کسي که سيزده سال و چند ماهش است سه چهار ماه مانده که بلوغش تمام بشود، چنين فردی تحملش مشروع است ادائش هم مشروع است چون در ظرف ادا چهارده سالش تمام ميشود. فرق جوهري تحمل و ادا در مسئله عقل و درايت نيست اينکه گفتند در ظرف ادا بلوغ شرط است در ظرف تحمل بلوغ شرط نيست يعني جميع شرايط قبلي بايد حاصل بشود فقط تفاوت در همين سن است؛ در مسئله ادا سن شرط است در مسئله تحمل سن شرط نيست؛ ولي اگر در مسئله تحمل او پنج ساله بود شش ساله بود اينکه بحث علمي ندارد که ما بگوييم بچه پنج ساله يا شش ساله تحملش مقبول نيست. آنجا که بحث علمي دارد ميگويند بين ظرف تحمل و ظرف ادا فرق است برای چهارده سال و پانزده سال و چهارده سال و نيم و اينها است که پنج شش مانده به بلوغ، چنين فردی که در ظرف تحمل، سيزده سال و نيم بود نمیتواند بيايد در همان ظرف سنی، شهادت هم بدهد ولي وقتي چهارده سالش شد ميتواند شهادت بدهد.
براي فرق بين تحمل و ادا دو تا باب هست دو تا روايت هست دو تا دستگاه است. در بينه دو تا بحث است و دو نوع روايت است: يکي ظرف تحمل که در آنجا فقط درايت شرط است هوشمندي شرط است بلوغ شرط نيست؛ حالا اگر دو ماه يا سه ماه مانده که به بلوغ برسد ضرر ندارد چون درايت شرط است فهم شرط است هوشمندي شرط است همه را دارا است اما اگر بخواهد ادا کند بايد بالغ باشد. بين تحمل و ادا فرق است. در مسئله شهادت در بعضي از امور شهادت فضيلت است مستحب است مثل مسئله نکاح، ولي در بعضي از امور شرط شرعي است مثل طلاق. اينطور نيست که شهادت در همه جا يکسان باشد مثلاً در مورد نکاح مستحب است که يک عدهاي حاضر باشند يعني ناظر صحنه باشند ولي در مسئله طلاق حتماً بايد يک عده باشند روي اهميتي که مسئله طلاق دارد. غرض اين است که بين نکاح و طلاق کاملاً فرق است يک جا شهادت يعني تحمل، مستحب است. يک جا شهادت يعني تحمل، شرط لازم است؛ اگر طلاق بدون شهادت باشد باطل است. بين تحمل و ادا فرق است چه اينکه تحملها هم باهم فرق دارند.
حالا براي اينکه نظم ثابت بشود در بين مردم مکه که در زمان ظهور و بعثت حضرت شايد مثلاً يکي دو سه نفر اهل کتابت بودند اما الآن در اثر اينکه فرمود کتابت مستحب است کتابت لازم است علم لازم است به جايي رسيدهاند که خيليها اهل سواد شدند. فرمودند در معاملاتتان برای اينکه برايتان مشکلي پيش نيايد در تجارت شما مشکلي پيش نيايد بنويسيد، چه در مسئله دين چه در مسئله تجارتها اين را بنويسيد ﴿إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ همهتان ﴿إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ﴾ رفتي يک تيکه نان خريدي يک کيلو ماست خريدي قباله نميخواهد ولي در غالب تجارتهايتان ﴿وَ لْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ تا اينکه مشکلي پيش نيايد که در روز قضا و داوري سند دستتان باشد. مکهاي که کل با سوادنش دو سه نفر بود حالا همهگير شد به طوري همهگير شد که فرمود اينکه ما ميگوييم بنويسيد در تجارتهاي جزئي که يک کسي يک تيکه نان ميخرد يک تيکه شير ميخرد قباله لازم نيست ﴿وَ لْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ اصل است ﴿إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ﴾ تديرونها يعني شام و ناهار. هر روز انسان بالاخره يک غذايي ميخرد يک چيزي ميخرد ﴿إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ﴾ اين تجارت روزمره سند نميخواهد قباله نميخواهد.
طولانيترين آيه قرآن کريم در بخش پاياني سوره مبارکه «بقره» است فرمود نظمتان بايد اينطور باشد سند تنظيم بکنيد قباله تنظيم بکنيد مگر در امور جزئي، و براي اينکه ممکن است تنها سند کافي نباشد ﴿وَ اسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ﴾ دو نفر مرد ﴿فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ﴾ اگر دو تا مرد نبود يک مرد و دو تا زن. بالاخره سند تنظيم بکنيد قباله تنظيم بکنيد که دعوا نشود تا اگر در محکمه آمديد با سند بياييد؛ هم در اصل مطلب هم در ديون هم در تجارتها، سند داشته باشيد قابله داشته باشيد، يک؛ هم در کنار قباله شاهد داشته باشيد، دو. هم ﴿فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ﴾ اگر خودش نتوانست ولياش بنويسد که نظم اداريتان تمام بشود.
حالا محکمه تشکيل شد، کسي قباله دارد قباله ارائه ميکند از شاهد دعوت کردند بيا شهادت بده او حق ندارد بگويد من نميآيم؛ او در تحمل آزاد است ولي در ادا آزاد نيست ﴿وَ لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء﴾ کساني که شاهد صحنه بودند تحمل کردند ديدند، حق ندارند بگويند ما نميآييم. اگر دعوت شدند ﴿إِذَا مَا دُعُواْ﴾ اينها «لاَ يأبَ» حق ابا ندارند. بايد محکمه حفظ بشود.
پرسش: ملاک در تحمل چيست
پاسخ: تحمل اين است که آدم دارد ميبيند که چه کسي خريد و چه کسي فروخت.
پرسش: بچهای که به حد تکليف نرسيده است ...
پاسخ: فرقي ندارد اهل درايت است. ملاک درايت و هوشمندي است که بفهمد. بعضي هوشمند هستند زودتر ميفهمند بعضي آنطور نيستند ديرتر ميفهمند. درست است سني ندارد اما هوشمندي و درايت دارد خوب تشخيص میدهد مثلاً حالا سه ماه چهار ماه پنج ماه يا يکسال مانده به بلوغ، ولي درسخوانده است و مدرسه رفته و خوب ميفهمد اينجا تحمل با درايت حل ميشود. مسئله عدل و مانند آن در مقام ادا است حالا شايد خوب فهميده ولي بد شهادت ميدهد. حالا بالغ شد اما در ظرف ادا چون عادل نيست حرفش مسموع نيست. بلوغ در ظرف ادا شرط است نه در ظرف تحمل. عدالت در ظرف ادا شرط است نه در ظرف تحمل. در ظرف تحمل اگر هوشمند نباشد درست تشخيص ندهد تحمل نکرده است.
غرض اين است که از اين طرف به طرفين دستور ميدهد که شما ﴿وَ اسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ﴾ دو نفر شاهد بياوريد. در روز محکمه هم فرمود که ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ﴾ اين تثنيه است جمع نيست ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ﴾ نه ذَوِي ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾[2]يعني دو نفر. دو تا عادل بايد بيايند، آنها حق ندارند ﴿لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء﴾، حق ندارند بگويند ما نميآييم، بر آنها واجب است که بيايند. آنهايي که در صحنه بودند و ديدند، به نحو واجب کفايي بر آنها واجب است که شرکت کنند ﴿وَ لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء﴾ وقتي شاهدان به محکمه دعوت شدند، حق ابا ندارند. اين نظم اداري اسلام است.
پس در مورد اصلش فرمود قباله تنظيم بکنيد که مشکلي پيش نيايد. اين کار بشود در همه امور قباله تنظيم بکنيد سند تنظيم بکنيد﴿إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ﴾ در اين تجارت روزانهاي که ميرويد يک قدري ماست ميخريد يک قدري شير، قباله لازم نيست. اينطور منظم کرده است؛ هم از آن طرف فرمود اگر کسي شاهد بود او را به محکمه دعوت کردند بيايد شهادت بدهد حق امتناع ندارد _ اين ﴿وَ لاَ يَأْبَ﴾ از ابا نهي کرده _ از آن طرف هم فرمود به اينکه شرکت کردنش ثواب دارد و مانند آن.
روايات هم کاملاً دستهبندي کردند آن بابي که مربوط به تحمل شهادت است يک مسئله است، بابي که مربوط به اداي شهادت است يک مسئله است. اينها را کاملاً از هم جدا کردند. حالا تبرّکاً آيات را هم بخوانيم. مستحضر هستيد طولانيترين آيه قرآن همين آيه سوره «بقره» است که تقريباً يک صفحه است «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ﴾ اگر قرضي گرفتيد يا ميخواهيد قرضی بدهيد اين ﴿إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ سند تنظيم کنيد قباله تنظيم کنيد که بعد مشکل پيش نيايد، يک. و براي تنظيم قباله اگر آن نويسنده خواست امتناع بکند ﴿وَ لاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ﴾ کسي که نويسنده است قابلهنويس است او حق ندارد که کتمان بکند؛ البته بعضي از امور است که اجرت ميخواهد اجرتش را بايد بدهند ولي اگر گفتند براي تنظيم سند تو که قادري سند تنظيم بکن، او حق امتناع ندارد تا نظم برقرار بشود. ﴿وَ لاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ﴾ تا ميرسد به اينجا که ﴿فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا﴾ اگر معاملهکننده کودک بود يا مثلاً بيمار بود و مانند آن ﴿أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ﴾، حالا ميخواهد وارد محکمه بشويد ﴿وَ اسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ﴾ قبلاً سند تنظيم شد شاهد هم گرفته شد همه بودند همه تحمل کردند وقتي محکمه تنظيم شد ﴿وَ اسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء﴾ عادل باشد امين باشد پاک باشد اينها بيايند شهادت بدهند ﴿فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء﴾ چرا؟ براي اينکه ﴿أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا﴾ چرا بايد دو نفر باشند؟ براي اينکه ﴿أَن تَضِلَّ﴾ يعني مبادا. مبادا اگر يکي يادش رفت، حقی از بين برود، ديگري يادآوري ميکند ﴿أَن تَضِلَّ﴾ مثل همان آيه نبأ است ﴿إن جَاءَکُم فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا﴾[3]يعني مبادا. اين ﴿أَن تُصِيبُوا﴾ يعني مبادا. ﴿إن جَاءَکُم فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ چرا؟ ﴿أَن تُصِيبُوا﴾يعني مبادا. اينجا هم هم ﴿أَن تَضِلَّ﴾ يعني مبادا. ﴿فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء﴾ چرا؟ ﴿أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا﴾ يعني مبادا؛ يکي يادش رفت ديگري يادآوري کند ﴿فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى﴾ حالا آنهايي که شاهد هستند ميخواهند شهادت بدهند، ممکن است يک چيزي هم بگيرند، بگيرند، اما حق اين را ندارند که بگويند ما نميآييم شهادت بدهيم ﴿وَ لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَ لاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا﴾ حالا نگوييد اين قباله کار مهمي نيست اين خريد و فروش مهم نيست، نه! براي اينکه دعوا پيش نيايد مشکلي پيش نيايد تنظيم کنيد. حالا آن سندهاي کلي و مفصل نشد قبالههاي جزئي را تنظيم بکنيد که اختلافي پيش نيايد ﴿إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَ أَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَ أَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ﴾ بهتر است که دفتر داشته باشيد نظم داشته باشيد و بنويسيد، قباله داشته باشيد.
﴿إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ﴾ بله، حالا يک قدري، يک کيلو شير ميخريد يک کيلو ماست ميخريد اينها قباله نميخواهد، اينها کارهاي روزانه است. تجارتي که ﴿تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ﴾ اين کارهاي روزانه است نان ميخريد ماست ميخريد اينها قباله نميخواهد و اما يک خريد و فروش رسمي که انجام داديد اين قباله ميخواهد سند ميخواهد ﴿إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَ أَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ﴾ در کارهاي مهم حتماً شاهد بگيريد ﴿وَ لاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَ لاَ شَهِيدٌ﴾[4] و مانند آن.
مشابه بخشی از اين آيه در سوره مبارکه «طلاق» هم هست.
پرسش: تحمل و اداي شهادت توسط فرد ناشنوا و نابينا و لال اگر حاکم اشاره را متوجه نشود چه صورتي دارد؟
پاسخ: هيچ، حجت نيست.مگر اينکه علم داشته باشد. اگر علمآور باشد خود آن علم حجت است اما اگر علمآور نباشد حجت نيست.
پرسش: نميتواند به دو نفر ديگر که عالم باشند به آنها اکتفا کنند.
پاسخ: چون علمآور نيست اطمينانآور نيست. شهادت بايد نوعاً اطمينانآور باشد.
پرسش: اگر علم آور باشد
پاسخ: اگر عالم باشد اگر گفتيم علم قاضي مطلقا حجت است اينجا حجت است. اگر بگوييم از طريق عادي بايد باشد آيا اينجا از طريق عادي است يا از طريق عادي نيست؟ الآن در شرايط کنوني که اين ناشنوايان مکتبي دارند و علمي دارند و مدرسهاي دارند و اينها دانشمند ميشوند و اينها، شايد بشود گفت که علمآور است.
در سوره مبارکه «طلاق» آنجا فرمود که اگر خواستيد طلاق بدهيد چند نفر بايد شاهد باشند آيه دوم سوره مبارکه «طلاق»: ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ﴾ ذَوَي نه ذَوِي. دو تا شاهد عادل بگيريد که وضعتان روشن بشود. اين يکي ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ﴾ برای ظرف تحمل است ﴿وَ أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ﴾[5] برای ظرف اداست. مسئله طلاق اين چنين است هم در تحمل و هم در ادا که طلاق گرفته ميشود شهادت و حضور شاهد لازم است، هم در محکمه. فرمود به اينکه هم ﴿أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ﴾ دو تا شاهد عادل بگيريد، هم ﴿أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ﴾.
پس بنابراين، براي نظم جامعه هم يک عده بايد شهادت را تحمل بکنند هم بايد در ظرف ادا، ادا بکنند. فرق جوهري تحمل و ادا اين است که در ظرف تحمل عدالت شرط نيست بلوغ شرط نيست و مانند آن، فقط درايت شرط است؛ اما در ظرف ادا گذشته از آن درايت، بلوغ شرط است عدالت شرط است. اينکه ميگويند شاهد بايد عادل باشد يعني در ظرف ادا نه در ظرف تحمل. پس بنابراين اين خطوط کلي را قرآن کريم مشخص کرده است که ما ظرف تحمل داريم، يک؛ ظرف ادا داريم، دو؛ شرايط تحمل با شرايط ادا خيلي فرق ميکند؛ در ظرف تحمل لازم نيست بالغ باشد لازم نيست عادل باشد ولي در ظرف ادا حتماً بايد بالغ باشد حتماً بايد عادل باشد و مانند آن. اين خطوط کلي. از آن طرف براي حفظ نظم، کسي که شاهد صحنه بود و او را دعوت کردند بيا شهادت بده، حتماً بايد بيايد شهادت بدهد. بر او واجب است شهادت بدهد.
غرض اين است که نظم جامعه را شارع مقدس از هر جهت حفظ کرده است. کسي که حالا در صحنه بود بعد بگويد به من ربطی ندارد، من چرا بيايم شهادت بدهم نه، اگر از او دعوت کردند بيايد شهادت بدهد، حق ندارد امتناع بکند. خطوط کلي را قرآن کريم مشخص کرده است.
پرسش: اگر کودک هفت يا هشت ساله باشد ولی واقعاً درايت دارد ...
پاسخ: بله، اگر يک کودک هوشمندي باشد و عقلا بدانند که او دقيق حرف ميزند براي همه روشن بشود و بهطور غالب علمآور باشد چون معيار علمآوري است و طمأنينهآوري است در اينگونه از موارد حجت ميشود.
اين خطوط کلي را قرآن کريم مشخص کرده اما در روايات؛ در روايات شما ملاحظه بفرماييد جلد 27 صفحه 309 و 310 به بعد، ببينيد که دو تا باب است که کاملاً از هم جدا هستند. باب اول «باب وجوب الاجابة عند الدعاء إلى تحمل الشهادة» يک صحنهاي است نظير صحنه طلاق به دو نفر گفتند که بياييد شما اين صحنه را حاضر باشيد؛ بالاخره اگر طلاق صحتش به حضور دو تا شاهد است از دو تا آدم عاقل دعوت کردند که بياييد شما حاضر باشيد اين واجب کفايي است، اين يکی بگويد من نميآيم او بگويد من نميآيم اينکه نميشود. واجب کفايي است که اينها شرکت کنند. اين باب اول.
باب دوم که در صفحه 312 است «باب وجوب اداء الشهادة و تحريم کتمانها» آنهايي که حاضر در صحنه بودند شهادت را تحمل کردهاند وقتي محکمه شد و نزاع شد از آنها دعوت کردند که بيا شهادت بده، اداي شهادت واجب است. در آن اولی ميشود واجب کفايي. در اين دومي ميشود واجب عيني. واجب کفايي است بالاخره يک چند نفري مثلاً دو نفري بايد حاضر باشند. حالا بعضي کار داشتند نيامدند بالاخره بعضی بايد بيايند اين واجب کفايي است که اين صحنه را تحمل بکنند. حالا همينها که واجب کفايي بود تحمل کردند در محکمه ميشود واجب عيني.
پرسش: ... اما در طلاق مبغوض است ...
پاسخ: اين کار طلاقدهنده کار روايي نيست اما حالا وقتي ميخواهد نجات پيدا بکند براي اينکه به حرام نيفتد چکار بايد بکند؟ اين امر داير است بين حرام و غير حرام که حتماً بايد حاضر بشوند چون اين طلاق اگر بخواهد واقع بشود تا شاهد نباشد که طلاق شرعي نيست. آن وقت ميشود کار حرام. «صوناً عن الحرام» او بايد برود شهادت بدهد.
پرسش: شهادت مبغوض که نيست طلاق مبغوض است
پاسخ: بله، ولي بالاخره به حرمت ميافتد. اگر شهادت نباشد ميشود کار حرام. آن وقت هنوز زن اين شخص هست ازدواج ديگري ميکند. براي اينکه اين حرمت واقع نشود اين حرام واقع نشود اين شاهد بايد در ظرف تحمل آنجا حاضر شود و در مقام ادا بايد حاضر باشد برود شهادت بدهد.
غرض اين است که اين دو بابي که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) کاملاً از هم جدا کرده است براي اين است که بين تحمل و بين ادا فرق است و چون فرق را بايد رعايت بکند در آن باب فرمود «باب وجوب الإجابة عند تحمل الشهادة» در باب دوم «باب وجوب اداء الشهادة» اين ﴿وَ لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ﴾ درباره اداي شهادت است؛ آن جايي که دعوت کردند به اينکه بيايند تحمل بکنند هم بايد خود را حاضر کنند؛ منتها آن قسمت تحمل ميشود واجب کفايي، اين قسمت ادا ميشود واجب عيني.
حالا روايت اول باب اول؛ مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) که اين روايت را نقل کرده مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) هم نقل کرده از هشام بن سالم از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ لٰا يَأْبَ الشُّهَدٰاءُ﴾ قَالَ قَبْلَ الشَّهَادَةِ» اين برای ظرف تحمل است. قبل از اداي شهادت اگر يک نفر را دعوت کردند که الآن صيغه طلاق است بيا شهادت بده اينجا ابا نکند شرکت بکند «قَالَ قَبْلَ الشَّهَادَةِ ، وَ قَوْلِهِ ﴿ وَ مَنْ يَكْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ ﴾ قَالَ بَعْدَ الشَّهَادَةِ» از حضرت سؤال کردند اين دو تا آيه چيست؟ چه ميخواهد بگويد؟ فرمود آنجا که دارد که ﴿وَ لٰا يَأْبَ الشُّهَدٰاءُ﴾ يعني برو تحمل بکن، اينجا که دارد ﴿ وَ مَنْ يَكْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ ﴾ يعني برو شهاد بده. يکي مربوط به اداي شهادت است يکي مربوط به تحمل شهادت.
پرسش: کسی که خودش را عادل نمیداند بايد برود شهادت را تحمل بکند
پاسخ: در تحمل عدالت شرط نيست. در مقام تحمل نه بلوغ شرط است نه عدالت.
پرسش: ما دو تا شاهد پيدا کرديم که عادل نيستند
پاسخ: اينها در موقع تحمل است اگر توبه کردند عادل شدند
پرسش: ...
پاسخ: نه، شهادتشان مقبول نيست.
پرسش: ... حجت نيستند ...
پاسخ: بله، حجت نيست منتها اينها قصور دارند بر آنها واجب است چون عادل بودند واجب است.
پرسش: ... يک کار لغوی نيست ...
پاسخ: او معصيت کرده شارع مقدس حکمش اميرانه است. اگر گفت من عادل نيستم چرا عادل نيستي؟ اين چرا کنار او است تقصير به عهده فرد است نه بر عهده شريعت.
پرسش: چه اشکال دارد ...
پاسخ: اشکالش اين است که او بايد عادل باشد ولي نيست. اشکال به شريعت نيست، اشکال به علم نيست اشکال به طرف است. من عادل نيستم، چرا نيستي؟ واجب است. او بگويد من عادل نيستم، ميگويند بيخود عادل نيستي، تو بايد عادل باشي؛ اگر ميگويد من ندارم، ميگويند چرا نداري؟ يک وقت است فقر و غنا است من ندارم، ندارد، يک وقت است که عدل و فسق است ميگويد ندارم، چرا نداري؟ همين الآن توبه کن. فقدانش گرفتار خود او است. يک وقت است که ميگويد من استطاعت مالي ندارم، ندارد و معذور است.
پرسش: پس بايد شارع شرط بگذارد که غير عادل برای تحمل نيايد ...
پاسخ: نه در مقام تحمل که شرط نيست. اين فاسق است يا غير فاسق است ميآيد حادثه را ميبيند. در مقام ادا شرط است. چند بار گفته شد که در مقام تحمل عدالت شرط نيست.
پرسش: وقتی آنجا قبول نمیکند اينجا چرا ...
پاسخ: نه، چون تحمل که کار خود او است، اما اينجا در مقام ادا ميخواهد کار شرعي انجام بدهد. برای تحمل شهادت آمده در صحنه، اين صحنه را ديده کار شرعي نيست؛ داشت رد ميشد يک دعوايي بود چه کسي زد و چه کسي خورد، اينها را ديد. اين تحمل امر شرعي نيست. وقتي خواست ادا بکند امر شرعي است؛ موقع ادا چرا عادل نيست؟ بايد عادل باشد.
«و الحمدلله رب العالمين»
[1]. الكافي، ج7، ص414.
[2]. سوره طلاق، آيه2.
[3] . سوره حجرات، آيه6.
[4] . سوره بقره، آيه282.
[5] . سوره طلاق، آيه2.