در پاسخ به این پرسش نخست باید به برخی مقدمات توجه داشت:
امامت، به معنای مُلكی یا ملكوتی مصداق عهد خداست، و اصل جامع و كلی درباره عهد خدا این است كه هرگز به ظالم نمیرسد؛ یعنی امامِ مردم، چه به معنای ملكی و چه ملكوتی باید از ناحیه خدای سبحان منصوب شود، بنابراین هرچند از امامت حضرت ابراهیم معنای ملكوتی آن استظهار شد؛ لیكن عمومیت عهد خدا و اینكه هرگز عهد خدا، ملكی یا ملكوتی، به ظالم نمیرسد، سند معتبری است كه میتوان برای عصمت امامان به آن استناد كرد.
از جمله ﴿لا ینالُ عَهدِی الظّلِمین﴾ برمیآید كه اولاً، مقام امامت عهدی الهی است؛ ثانیاً، آن مقام، موهبتی است؛ نه كسبی[1]؛ ثالثاً، آن عهد الهی به ظالمان نخواهد رسید.[2] بر اساس آیه ﴿لا ینالُ عَهدِی الظّلِمین﴾، ظالم در زمان ارتكاب ظلم و حین تلبّس به آن، هرگز مقام امامت را نمییابد و این، امری پذیرفته شده است، زیرا شخص ظالم، انسان به معنای حیوان است، نه انسانی كه به صورت رحمان خلق شده باشد.[3]
اختلاف فرقه ناجیه امامیه كه این آیه را دلیل لزوم عصمت امام میدانند، با دیگران در شمول یا عدم شمول آیه مزبور، نسبت به كسی است كه در گذشته ظالم بوده و هم اكنون توبه كرده و عادل است.
پیش از نقل و نقد نظر دیگران در این باره، تذكر این نكته سودمند است كه هر معصیتی ظلم است: ﴿و مَن یتَعَدَّ حُدودَ اللهِ فَاُولئِكَ هُمُ الظّلِمون﴾[4]، چنان كه شرك و كفر، ظلم بزرگ است: ﴿اِنَّ الشِّركَ لَظُلم عَظیم﴾[5]، ﴿و الكفِرونَ هُمُ الظّلِمون﴾.[6] همه ظلمها، ظلم به نفس است؛ خواه شرك باشد كه به ظاهر ظلم به دین خداست: ﴿اِنَّ الشِّركَ لَظُلم عَظیم﴾، ﴿اِنَّكُم ظَلَمتُم اَنفُسَكُم بِاتِّخاذِكُمُ العِجل﴾[7]؛ خواه ظلم به دیگران: ﴿و اِذَا طَلَّقتُمُ النِّساءَ فَبَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَاَمسِكوهُنَّ بِمَعروفٍ اَو سَرِّحوهُنَّ بِمَعروفٍ و لا تُمسِكوهُنَّ ضِرارًا لِتَعتَدوا و مَن یفعَل ذلِكَ فَقَد ظَلَمَ نَفسَه﴾[8]، و خواه معاصی دیگر: ﴿و مَن یتَعَدَّ حُدودَ اللّهِ فَقَد ظَلَمَ نَفسَه﴾[9]، بنابراین عنوان ظالم همان گونه كه بر ستمكار صدق میكند، بر مشرك، كافر و فاسق نیز صادق است، از این رو امامت و عهد خدا به هیچ یك از این افراد نخواهد رسید.
غیر امامیه بر این پندارند كه گرچه مشرك، كافر و ستمكار، در حین ابتلا به شرك، كفر و ستم، امامت به آنان نمیرسد؛ لیكن اگر توبه كرده، مسلمان، محسن و عادل شوند، ظلم گذشته آنان مانع نیل به مقام امامت نخواهد بود. دلیل این گروه بر مدعای خود این است كه مشتق در متلبّس بالفعل حقیقت است و استعمال آن در «ما انقضی عنه التلبس» مَجاز است. راز ناتمامی مدعای مزبور، با بیان ادله امامیه بر عدم نیل عهد الهی به ظالم، اعم از ظلم گذشته، حال و آینده روشن خواهد شد. امامیه قائل به لزوم عصمت امام هستند. در اینجا به دلایل اینان در این باره اشاره میشود:
اول؛ با توجه به تناسب بین حكم و موضوع، اعتبار و سیره عقلا بر عدم واگذاری مسئولیتها و كارهای مهم و حسّاس به افراد بدسابقه است، بنابراین پذیرفته نیست كه خدای حكیم، شئون روحانی و معنوی برجستهای مانند نبوت، رسالت، سرپرستی و زعامت انسانها را (بر فرض اینكه مراد از امامت در آیه محل بحث، زعامت باشد)، به افراد بدسابقه بدهد. بر این اساس، اگر مشرك و بتپرستی توبه كرد و مسلمان شد، شایسته زعامت جامعه اسلامی نخواهد بود و حداكثر این است كه همچون دیگر مسلمانان با او رفتار خواهد شد و از آیه ﴿قُل لِلَّذینَ كُفَروا اِن ینتَهوا یغفَر لَهُم ما قَد سَلَف﴾[10] و نیز حدیث «الإسلام یجبّ ما قبله»[11]، بیش از بخشایش گناهان پیشین استفاده نمیشود و هرگز مضمون آنها، تجویز بخشش و عطای سِمَتهای حسّاس دینی نیست، بنابراین، استدلال صاحب كشف الأسرار[12] ناتمام است.این دلیل را میتوان دلیل عقلی در حكمت عملی یا اعتبار عقلایی نامید.
دوم؛ دلیل دوم دلیل لفظی است و آن اینكه جمله ﴿لا ینالُ عَهدِی الظّلِمین﴾ اطلاق دارد؛ بدین معنا كه عهد خدا به ظالم نمیرسد؛ خواه همچنان این ظالم كنونی بر ظلم خود اصرار ورزد و خواه از آن توبه كند. برخی مفسران، مانند امین الاسلام طبرسی با توجه به همین اطلاق فرمودهاند: این آیه در همان زمان كه این شخصْ، مشرك، كافر و ظالم بود، درباره وی صادق بود[13] و چون عهد خدا به ظالم نمیرسد، پس عهد الهی به این شخص نمیرسد، هرچند احوال او دگرگون گردد؛ نه اینكه معیار خصوص حال فعلی او در حال توبه باشد. این دلیل لفظی كه در حال تلبّس به مبدأ او را شامل شد، اطلاق دارد و معنای آیه این است: این شخص كه اكنون مشرك، كافر و ظالم است، عهد امامت به او نمیرسد؛ خواه بعداً توبه كند یا نكند، مگر اینكه قرینهای خارجی بر تقیید آن دلالت كند.
[1] ـ این پندار كه عهد مزبور قابل كسب است مبتنی بر قرائت «الظالمون» به جای«الظالمین» است؛ لیكن باید توجه داشت كه این قرائتْ شاذّ است و قرائت مشهور «الظالمین» است كه بر اساس آن، «عهد» فاعل «لا ینال»، و «الظالمین» مفعول آن، و جمله بدین معناست كه عهد الهی باید به انسان برسد، نه اینكه انسان می تواند آن را تحصیل كند.
[2] ـ توهم اینكه عهد دوسویه است و چون از طرف خدا به انسان می رسد پس انسان هم می تواند به آن برسد خطاست، بلكه از سنخ اضافه اشراقی است، نه اضافه مقولی و فقط یك سویه است، نه دوسویه.
[3] ـ تفسیر ابن عربی، ج1، ص193.
[4] ـ سوره بقره، آیه 229.
[5] ـ سوره لقمان، آیه 13.
[6] ـ سوره بقره، آیه 254.
[7] ـ سوره بقره، آیه 54.
[8] ـ سوره بقره، آیه 231.
[9] ـ سوره طلاق، آیه 1.
[10] ـ سوره انفال، آیه 38.
[11] ـ مستدرك الوسائل، ج7، ص448 ـ 449.
[12] ـ همان، ج1، ص347، 16.
[13] ـ مجمع البیان، ج1 ـ 2، ص380.