16 05 1983 4844037 شناسه:

تفسیر سوره رعد جلسه 13

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَءِذَا كُنَّا تُرَاباً أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولئِكَ الأَغْلالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۵)

در اين آيه راجع به شبهات منكرين درباره معاد بحث مي‌كند چون سوره‌هائي كه در مكه نازل مي‌شد راجع به اصول دين بود و يكي از مهمترين اصول دين معاد است شبهات منكرين معاد را سوَر مكيه عموماً و اين سوره خصوصاً مطرح مي‌كند و جواب مي‌دهد, يكي از شبهات منكرين معاد اين است كه مي‌گويند انسان با مردن خاك مي‌شود چگونه خاك دوباره انسان خواهد شد, ديگر از شبهات منكرين معاد اين است كه انسان با مرگ نابود مي‌شود و نابود را چگونه مي‌شود بود كرد؟ به هر دو شبهه قرآن كريم جواب مي‌دهد. اما شبهه اينكه چگونه خاك، انسان مي‌شود مي‌فرمايد شما كه قبلاً خاك بوديد چه كسي شما را به اين صورت درآورد؟ اگر مقصودتان اين است كه خاك چگونه انسان مي‌شود همان‌طوري كه در سوره حج بيان شده فرمود ﴿يا ايها الناس ان كنتم في ريبٍ من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غير مخلقة﴾, كه در اين آيه طبق بحث ديروز روشن شد خاك را خداي متعالي انسان كرد پس اگر دوباره خاك بشود مي‌شود خاك را دوباره احيا كرد و زنده كرد و اگر سخن از آن است كه انسان با مرگ نابود مي‌شود و از بين مي‌رود فرمود انسان كه همين بدن نيست با مرگ بپوسد و از بين برود حقيقت انسان جان اوست و جان انساني هرگز از بين نمي‌رود و نابود نمي‌شود در برابر اين شبهه كه مي‌گفتند ﴿اإذا ذللنا في الارض اإنا لمبعوثون﴾, ما با مردن از بين مي‌رويم آيا دوباره زنده خواهيم شد؟ قرآن مي‌فرمايد شما مرگ را نابودي ندانيد اين غافله انسانيت است كه در حركت است تا به مقصد برسد مرگ به معناي نابودي و فاصله شدنِ عدم بين اين غافله و هدف نيست عدمي در كار نيست, نابودي در كار نيست ﴿قل يتوفيكم ملك الموت الذي وكّلَ بكم﴾, شما توفّي مي‌كنيد نه فوت, همه حقيقت شما را فرشتة مرگ استيفا مي‌كند او متوفي است و شما متوفائيد چيزي فروگذار نمي‌كند و چيزي از شما جا نمي‌ماند و چيزي از بين نمي‌رود, پس اگر شبهه آن است كه انسان نابود مي‌شود انسان همين پيكر نيست كه نابود بشود بين آن جاني كه زوال ناپذير است با اين جسم موقتاً فاصله مي‌شود به نام مرگ كه دوباره اين پيوند را در قيامت خداي متعالي برقرار كند پس نه خاك انسان بشود ممتنع است و نه مرگ نابودي است. اما انگيزه انكار معاد آنها كه روز قيامت را منكرند در قرآن كريم فرمود گرفتار سه اصل خواهند شد گرفتار سه عقوبت و بلا خواهند بود اولاً: ﴿اولئك الذين كفروا بربهم﴾, اينها كه قيامت را منكرند خدا را منكرند زيرا خدائي كه آفريدگار باشد و از انسان مسئوليت نخواهد و در برابر اعمال انسان حسابي مقرر نكند كه رب نيست رب آن است كه انسان را بيافريند و بپروراند رب آن نيست كه انسان را بيافريند و رها كند ﴿ايحسب الانسان ان يترك سديً﴾ انسان رهاست و مسئول نيست يا در برابر هر انديشه و خُلق و عملي كه دارد مسئول است آن انساني كه مبدأ منهاي معاد را قبول كرده است خدا را انكار كرده است زيرا رب آن پرورنده‌اي است كه مسئوليت مي‌طلبد. دوم: ﴿و اولئك الاغلال في اعناقهم﴾, آنها كه منكر معادند زنجيرهاي زمينگرائي بر گردن اينها سنگيني مي‌كند آن انسان معتقد به معاد است كه وارسته است زيرا مي‌انديشد و عاقبت را مي‌نگرد و دست به كار مي‌برد آن انساني كه به محكمه عدل الهي معتقد نيست به زنجير تبهكاري بسته است در محدوده زمين گير است اخلاد الي الارض دارد او رها و آزاد نيست كسي كه قيامت را نمي‌پذيرد راهي براي جهان‌بيني صحيح ندارد ﴿اولئك الاغلال في اعناقهم﴾, كسي كه غل به گردن او بسته است نه مي‌تواند جهان را ببيند نه مي‌تواند انسان را بشناسد خلاصه اين معني را در سوره مباركه يس به اين صورت بيان كرده فرمود ﴿و جعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سداً﴾ ﴿انا جعلنا في اعناقهم اغلالً فهي الي الاذقان فهم مقمحون﴾ ﴿و جعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سداً فاغشيناهم فهم لا يبصرون﴾, انسان يا از شناخت جهان پي به خالق جهان مي‌برد يا از راه معرفت نفس و خويشتن شناسي خداي خود را مي‌شناسد, دو راه براي انسان باز است كه با پيمودن اين راه بشود وارسته يكي با شناخت كامل جهان يكي با معرفت كامل دل و جان خويش, كسي كه منكر قيامت است مانند كسي است كه هم گردن او زنجير است هم جلو چشمانش بسته است در گردن او زنجير است كه نمي‌تواند سر خم كند و خود را ببيند كه من كيم؟ كجا بودم؟ از چه برخاستم؟ ﴿انا جعلنا في اعناقهم اغلالاً فهي الي الاذقان فهم مقمحون﴾, اين تبهكاريشان باعث شده كه در گردن اينها تا چانه آهن گرفته است سرشان به هواست هرگز نمي‌توانند خود را ببينند كه بگويند من چه بودم و امروز چه هستم؟ راه معرفت نفس به روي اينها باز نيست كسي كه مقمح است سربه هواست به ضعف و مسكنت خويش پي نمي‌برد ﴿فهم مقمحون﴾, در عين حال كه سرشان به هواست جلو چشمشان هم سد است جهان را هم نمي‌بينند زيرا ﴿و جعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سداً فاغشيناهم فهم لايبصرون﴾, جهان بين هم نيستند زيرا جلو چشمان اينها را آن علاقه‌هاي مخصوص بسته است كسي كه منكر قيامت و روز حساب است تمام تلاشش اين است كه راحت زندگي كند خواه از راه بد خواه از راه خوب او بد و خوب نمي‌شناسد اگر در بعضي از سوَر فرمود دو راه است كه انسان خداي خود را بشناسد يكي راه معرفت نفس و يكي راه معرفت جهان در پايان سوره حم فصلت فرمود ﴿سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق﴾, يك عده آيات آفاقي را مي‌نگرند از اين راه خداشناس مي‌شوند يك عده آيات انفسي را مي‌نگرند از راه معرفت النفس موحد مي‌شوند كه جمع هر دو را شايد, يا از راه مشاهده جهان يا از راه تأمل در انسانيت انسان يا با ديدن بيرون يا با تأمل درون موحد  مي‌شود اين هر دو راه را انسان تبهكار به روي خود بسته است زيرا بين گردن او تا چانه او را آهنهاي سخت گرفته است او نمي‌تواند خويشتن خويش را بنگرد واز راه معرفت نفس خداي خود را بشناسد و جلوي چشمان او را هم پرده‌هاي هوس و شهوت گرفته است جهان را نمي‌تواند ببيند ﴿انا جعلنا في اعناقهم اغلالاً﴾ ما در گردنهاي اينها زنجيرها و غُلها گذاشتيم در اثر تبهكاري اينها ﴿فهي الي الاذقان﴾, يعني از گردن تا چانه را آهن سخت گرفته است ﴿فهم مقمحون﴾, مقمح يعني سربه هوا نمي‌تواند سر خم كند چون تمام اين محدوده را آهن سخت گرفته است نمي‌تواند سر خم كند و بگويد كه من كي بودم يك مشت خاك بودم كه به اينجا رسيدم ﴿و جعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سداً﴾ از جلو و دنبال هم پرده‌هاي غفلت و شهوت گرفته است راهي براي جهان‌بيني ندارد نه با تأمل در آيات آفاق خدا را مي‌تواند بشناسد نه با تأمل در خصوصيتهاي نفس از راه آيات انفسي مي‌تواند خداشناس باشد نه راه دل نه راه فكر نه راه جهان نه راه انسان هر دو را انكار به معاد مي‌بندد هر دو را هوس‌پرستي مي‌بندد لذا در اين كريمه فرمود

سئوال:

جواب: نه ديگر, چون مقمح است سر به هواست پس راه معرفت النفس بسته است ﴿و جعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سداً فاغشيناهم فهم لايبصرون﴾, پس راه آفاق بسته است, اين است كه عمري به سر مي‌برد نه مي‌داند از كجا آمد و نه مي‌داند به كجا مي‌رود و هيچ عاملي بدتر از ياد معاد نيست كه انسان را رها مي‌كند و در وارستگي انسان هم هيچ عاملي بهتر از ياد معاد نيست انسان كه به ياد روز حساب است وارسته است انساني كه روز حساب را فراموش كرده است دليلي ندارد كه پارسا و وارسته باشد كار انبياء عموماً و رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم خصوصاً اين است كه ﴿و يضع عنهم اِسرهم والاغلال التي كانت عليهم﴾, آن به زمين بستن آن زمينگرائي آن شهوتگرايي آن هوسراني را كه غلهاي دست و پاگير است گاهي سلسله‌اي است در پا گاهي زنجيري است بر گردن وحي آمده كه زنجير گردن و سلسله پا را باز كند انسان هم بتواند جان خود را و هم بتواند جهان خود را هم با معرفت آفاق هم با معرفت انفُس خداي خود و خويشتن خويش را بشناسد واگر كسي منكر معاد شد و اولئك الاغلال في اعناقهم, و اين غل و زنجير كه نمي‌گذارد او جهان را بشناسد و خويشتن را درست تحليل كند و بشناسد سرانجام به اين منتهي مي‌شود كه ﴿و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون﴾, فتحصل كه عده‌اي براي اينكه شهوتها را توجيه كنند منكر معادند عده‌اي براي اينكه مشكلات علمي شبهات را حل نكنند گرفتار انكار معادند و انكار معاد سلسله‌اي در پا, زنجيري در گردن، انسان را اخلاد به زمين و به زمين ميخكوب مي‌كند كه جز زمين نمي‌انديشد و جز طبيعت نمي‌بيند و سرانجام ﴿و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون﴾, اين شبهات را بطور گسترده در آيات ديگر به خواست خدا ملاحظه خواهيم كرد و اين دو رشته فكري را كه در سوره حم فصلت فرمود دو راه براي انسان موحد هست يكي راه آفاق يكي راه انفس يكي معرفت جهان يكي معرفت انسان مسأله انكار معاد هر دو راه را مي‌بندد اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا امروز را اجازه بدهيد به همين مقدار اكتفا كنيم.

والحمد لله رب العالمين


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق